«نیک مارشال» (گیبسن) در یک آژانس تبلیغاتی کار می کند و مردی زن ستیز است و همسر سابق و دختر و مستخدمه اش از دست او شاکی اند. شبی، «نیک» با ماشین تصادف می کند، اما صبح روز بعد در می یابد توانایی خواندن فکر زنان را پیدا کرده است. «نیک» ابتدا هراسان می شود، اما کم کم می فهمد که می تواند از این موهبت استفاده کند.
سفری برای پیدا کردن یک تفنگ قدیمی که داستان عاشقانه ای پشت آن نهفته است و از ارزش بالایی برخوردار است و جری برای آخرین ماموریت باید این تپانچه را از مکزیک به آمریکا قاچاق کند که در این بین اتفاقاتی رخ می دهد