«ناخدا باربوسا» (راش) کشتي «ناخدا جک اسپارو» (دپ) به نام «مرواريد سياه» را در اختيار مي گيرد و بعدا به شهر پورت رويال حمله مي برد و «اليزابت سوان» (نايتلي) دختر فرماندار (پرايس) را مي ربايد. «ويل ترنر» (بلوم) دوست دوران کودکي «اليزابت» با «جک» متحد مي شود تا «اليزابت» را نجات دهند و «مرواريد سياه» را دوباره به چنگ آورند. اما نفريني باعث شده «باربوسا» و خدمه اش براي هميشه در پرتو هر نور مهتابي به اسکلت هايي زنده تغيير شکل يابند...

هنگام اسارت « ریچارد شیردل » ( هانتر ) به دست اتریشى‏ ها ، شاهزاده‏ ى خبیث ، « جان » ( رینز ) خود را فرمانرواى انگلستان اعلام مى‏ كند. شوالیه‏ اى به نام « رابین هود » ( فلین ) حاضر نمى‏ شود تن به حكومت او بدهد و با یارانش در جنگل شروود علیه شاه غاصب و عمالش شورش مى‏ كند...

ویل ترنر و الیزابت سوان که قصد دارند بزودی با هم ازدواج کنند بجرم کمک به کاپیتان جک اسپارو برای فرار از دست قانون بازداشت می شوند. لرد کاتر که دستور این بازداشت را داده به ویل و الیزابت می گوید اگر آنها به او کمک کنند تا جک را پیدا کرده و قطب نمای جادویی اش را از او بگیرد، آنها را مجازات نخواهد کرد...

کاپیتان باربوسا و الیزابت سوآن و ویل ترنر برای نجات جک اسپارو و مروارید سیاه به سنگاپور می‌روند این در حالی است که آنها برای نجات کاپیتان جک اسپارو باید یک دزد دریایی چینی را پیدا کرده و نقشه دریایی که محل کاپیتان جک را نشان می‌دهد را از او بدزدند، در ادامه داستان مجمعی به نام برادران وارد داستان می‌شوند که باعث پیروزی دزدان دریایی کارائیب در مقابل کمپانی هند شرقی می‌شوند و ....

سازمان بین‏ المللى تبهكاران معروف به «اسپكتر» قصد پیدا کردن یک ماشین رمزگشایی روسی را دارد، و «جیمز باند» باید قبل از این سازمان، ماشین را پیدا کند. او در حالی که در یک رابطه عشقی با دختری روسی بنام «تاتیانا رومانوف» شده، به استانبول می رود و در همین حین مامورین سازمان اسپکتر نیز به دنبال او هستند...

«دون دیه گو د لاوگا» یا همان «زورو» (هاپکینز)، پس از قتل همسر و تصاحب دخترش، «النا» به دست دشمن و رقیبش، «دون رافائل مونته رو» (ویلسن)، می‌خواهد از او انتقام بگیرد. پس از تحمل بیست سال زندان، قهرمان افسانه‌ای یک جوان گم نام و کم تجربه به نام «الخاندرو موری یتا» (باندارس) را تربیت می‌کند تا با «مونته رو» رو به رو شود.

«جک اسپارو» و «باربوسا» که به دنبال یافتن چشمه‌ی جوانی هستند، در میابند که «سیه ریش» و دخترش نیز در جستجوی همان چشمه‌اند.

سال ۱۸۵۰ است و مردم کالیفرنیا مبارزاتی را راه انداخته‌اند تا به ایالات متحد بپیوندند. «دون آلخاندرو د لا وگا» (باندراس) از توطئه‌ای باخبر شده که تعدادی از ثروتمندان اروپایی از آن حمایت مالی می‌کنند تا جلوی «ایالت» شدن کالیفرنیا را بگیرند و از این رو به نظر می‌رسد که شخصیت پنهانش، «زورو»، باید دوباره وارد میدان شود...

"مرگان آدامز" و برده اش "ویلیام شاو" در سفری برای بدست آوردن سه قسمت یه نقشه گنج هستند.متاسفانه قسمت آخر در دستان عموی قاتل اوست. و...