داستان بر اساس زندگی واقعی و رویدادهای حقیقی هنری هیل، گنگستر مخوف سابق را روایت می‌کند. هنری از کودکی آرزو داشته یک گانگستر شود به‌طوری‌که گانگستر شدن را از رئیس جمهور آمریکا شدن بهتر می‌دانست. هنری جوان به عنوان صرفاً یک پیشخدمت و راننده برای سازمان جنایی نزدیک محله‌شان... ترجمه از رضا بهادری

خانواده‌ای به عنوان سرایدار به یک هتل در محلی دور افتاده که در تعطیلی زمستانی هست، می‌روند. در آنجا نیرویی شیطانی روی مرد تأثیر گذاشته و جنون خشونت وی را می‌گیرد. در حالی که پسرش به خاطر توانایی خاصی که دارد علائمی از اتفاقات وحشتناکی که قبلاً در هتل رخ داده را می‌بیند...

یک مرد زخمی توسط یک ماهیگیر از آب گرفته می‌شود. او که حافظه‌اش را از دست داده، از مامورینی که قصد جانش را دارند می‌گریزد و سعی دارد خاطراتش را به یاد آورد.

جیسون بورن مبتلا به فراموشی شده است و همچنان به دنبال نشانه‌هایی از گذشته و احتمالاً آینده‌اش می‌باشد و به همین دلیل به مسکو، لندن، پاریس و مادرید می‌رود تا آنچه را که می‌خواهد، بیابد و این در حالی است که وی تحت تعقیب یک تروریست نیز هست.

یک ستاره شناس به اسم دکتر «النور آروی» (جودی فاستر) یکسری امواج هوشمند را که از اعماق فضا منتشر شده اند کشف می کند. او و دانشمندان گروهش پیغامها را کشف رمز می کنند و سپس جزئیات نقشه ساخت یک دستگاه برای برقراری ارتباط با این موجودات بیگانه فضایی را تهیه می کنند.

جیسون بورن مجبور می‌شود برای انجام یک عملیات از طرف سازمان سیا، به زندگی سابقش، به‌عنوان یه قاتل حرفه‌ای بازگردد تا زنده بماند.

میلیونری خبیث معروف به «گلدفینگر» (فروبه)، به همراه گروهی از تبهکاران بین المللی از جمله «پوسی گالور» (بلکمن)، با طرح نقشه ای هوشمندانه قصد سرقت خزانه ی طلای «فورت ناکس» را دارد. اما «جیمز باند» (کانری) موفق می شود نقشه های او را عقیم بگذارد...

سازمان بین‏ المللى تبهكاران معروف به «اسپكتر» قصد پیدا کردن یک ماشین رمزگشایی روسی را دارد، و «جیمز باند» باید قبل از این سازمان، ماشین را پیدا کند. او در حالی که در یک رابطه عشقی با دختری روسی بنام «تاتیانا رومانوف» شده، به استانبول می رود و در همین حین مامورین سازمان اسپکتر نیز به دنبال او هستند...

« جیمز باند » ( كانرى ) براى تحقیق درباره‏ى قتل یكى از مأموران سازمان جاسوسى انگلستان به جاماییكا فرستاده مى‏ شود. در آن جا متوجه دخالت « دكتر نو » ( وایزمن ) مرد متنفذ و مرموز منطقه در این جریان و ارتباط او با سازمان تبهكارى بین‏ المللى « اسپكتر » مى‏ شود...

«جیمز باند» (مور) و یک جاسوسه ی روسی «سرگرد آنیا آماسووا» (باخ)، برای مقابله با نقشه های «کارل استرومبرگ» (یورگنس)، روان پریش که قصد نابودی جهان را دارد، هم راه می شوند. «استرومبرگ» دستیار دو متر و بیست سانتیمتری دندان فولادی اش، «کوسه» (کیل) را به مصاف «باند» می فرستد...

سازمان بین المللی جنایی، اسپکتر، به دنبال راه انداختن جنگ جهانی سوم است. اما «جیمز باند» (کانری) وارد عمل می شود و خیلی زود مرکز فرماندهی دشمن در اطراف آتشفشان خاموشی را شناسایی می کند...

«جیمز باند» (لازنبی) در پی سازمان بین المللی جنایی اسپکتر به سواحل پرتغال می رود و در آ نجا مانع خودکشی دختری به نام «تریسی» (ریگ) می شود.وقتی رئیسش، «ام» (لی) او را به لندن احضار می کند، مأموریتش در یافتن «بلوفلد» (ساوالاس)، سر دسته ی اسپکتر، نیمه کاره می ماند...

«جیمز باند» (مور) مأموریت می یابد تا برای تحقیق درباره ی فعالیت های غیرقانونی مرد متنفذ و مرموزی به نام «اسکارامانگا» (کریستوفر لی) به شرق دور برود...

یک سفینه ی فضایی هنگام پرواز آزمایشی ربوده می شود. «جیمز باند» (مور) در مأموریتش برای یافتن ردی از سفینه، متوجه یک مرکز تحقیقات فضایی می شود در می یابد که این مرکز در اصل پوششی برای اعمال خلاف نابغه ی خبیثی به نام «هوگو دراکس» (لونسدال) است...

«می» (استون)، چندین بار تلفنی از «ری» (استالون)، متخصص «تخریب»، می خواهد تا در کشتن «لیون» (رابرتس)، قاچاقچی کوبایی که پدر «می» را کشته، به او کمک کند. سرانجام وقتی «می» تصمیم می گیرد به تنهایی وارد عمل شود، «ری» می پذیرد او را هم راهی کند.