فیلم داستان پسربچهای به نام مایکل را روایت میکند که چیزی در باره شغل پدرش نمیداند فقط میداند که پدرش برای آقای رونی کار میکند. آقای رونی وقتی پدر مایکل کودک یتیمی بوده او را پذیرفته و بزرگ کردهاست. مایکل آن قدر درباره شغل پدرش کنجکاوی میکند که متوجه میشود آقای رونی یکی از سران مافیای آمریکاست و پدرش هم برای او دست به آدمکشی میزند. از طرفی پسر آقای رونی در یکی از شبها بدون اجازه پدرش و دیگر سران مافیا کسی را میکشد و
«جان کنستانتین» به خاطر ارتباطش با موجودات ماورای طبیعی شهرت دارد. او به خاطر خودکشی یک بار به جهنم رفته است ، اما دوباره به زندگی بازگشته تا شاید با انجام اعمال خوب ، جایی در بهشت برایش پیدا شود. او بعد از داخل شدن در یک سری از ماجراها ، درمی یابد که شیاطین قصد دارند با شکستن محدودیتها به دنیایی انسانها وارد شوند و…