مردی به شهری وارد می‌شود که برادرش در آنجا کلانتر است. اما برادرش در حقیقت سارقی است که پای کلانتر را شکسته و او را به قصد مرگ رها کرده است. آنها علیه یک بارون محلی با هم متحد می‌شوند و...

دو برادر به قولی که هنگام مرگ پدرشان به او داده‌اند عمل کرده و تلاش می‌کنند تبدیل به قانون‌شکنانی موفق شوند. "بامبینو" تلاش می‌کند به "ترینیتی" جوان‌تر راه و روش زندگی را نشان دهد اما طبیعت و شخصیت آنها از این امر جلوگیری می‌کند و...

«جیک بیرگارد» مردی میانسال است که زمانی معروف ترین هفتیرکش غرب بوده، حالا تصمیم دارد برای استراحت به اروپا برود. اما یک هفتیرکش جوان و بی کله معروف به «هیچکس» بدنبال جیک است تا قبل از بازنشسته شدن، او را در رویارویی با یک گروه خلافکار ۱۵۰ نفره که به «دسته وحشی ها» شهرت دارند، یاری کند...

"کیوما" پس از خدمت در جنگهای داخلی به شهر مرزی خود بازمی گردد اما متوجه می شود که شهر تحت کنترل "کالدول" و گروهش است.با پیوستن سه برادر او به گروه "کالدول" جائی برای بازگشت او به شهر نمی ماند.اما او تصمیم می گیرد با آنها مقابله کند و…

تنها بازمانده یک قتل عام دسته جمعی به خود قول می دهند انتقامش را از مهاجمان و مردی که همسرش را به قتل رساند بگیرد...

ماریا فیتزجرالد اومالی، دختر یک تروریست ایرلندی، از دوران کودکی خود با بمب، نارنجک و سایر مواد منفجره کار می کرد. پس از مرگ غم انگیز پدرش، او خود را رها می کند تا در یک مستعمره انگلیسی در آمریکای لاتین از خود مراقبت کند. او با چند نفر از اعضای یک گروه موسیقی-تالار دوره گرد آشنا می شود که به او پیشنهاد شغلی به عنوان دوئت خوان «پاریس» می دهند. شریک زندگی او هم نام او است. ماریا تحت حمایت او جذابیت های عشق را کشف می کند و با سوء استفاده از یک تصادف لباس، رقص استریپتیز را اختراع می کند. دگرگونی های گروه آن را به حالتی سوق دهنده انقلاب می کشاند. ترجمه از : yavar.love

سارقی به منظور ربودن محموله نقره پیش از همکار سابق خود،پست کلانتر یک شهر را به عهده میگیرد و…

"لوک خوش شانس" کلانتر یک شهر شده و تبهکاران را بیرون می کند. پس از مدتی "برادران دالتون" از راه رسیده و تلاش می کنند سرخپوستان را برای شکستن پیمان صلح ترغیب کنند...