دختری با موهای بلند جادویی بنام راپونزل، تمام زندگی‌اش را در یک برج گذرانده است. اما یک دزد فراری تصادفا به او بر می خورد، و حالا راپونزل تصمیم میگیرد به همراه او برای اولین بار قدم به دنیای بیرون بگذارد و بفهمد که واقعا چه کسی است.

دزدان دریایی هم، مانند شاغلین اصناف دیگر، میان خود چهره‌های شاخص و برجسته‌ای دارند که کاپیتان دزد دریایی جزو آن‌ها به شمار نمی‌رود. او دوست دارد خودش را تازیانه‌ی خشم اقیانوس تصور کند، اما خدمه‌ی کشتی او را گروهی ملوان کودن تشکیل می‌دهند و معمولاً هم کشتی‌های مناسبی را برای حمله نشان نمی‌کند. طبیعی است که کشتی‌های ارواح و اجنه و کشتی‌های طاعون‌زده حامل طلا و جواهر چندانی نباشند! با این وجود دار و دسته‌ی کاپیتان دزد دریایی او را دوست دارند، که البته شاید تنها دلیلش مراسم «شب کباب خوران» در کشتی باشد. کاپیتان دزد دریایی امسال هم مانند بیست سال گذشته در مسابقه‌ی بهترین دزد دریایی سال شرکت کرده، اما با رقبای قدری روبروست: بلامی سیاه، کوتلاس لیز و پگ لپ هیستینگز. تنها راه پیروز شدن کاپیتان دزد دریایی بر رقبایش، این است که کاری خارق‌العاده و چشم‌گیر انجام دهد. همین موقع است که با چارلز داروین آشنا می‌شود و به نظر می‌رسد شانس و اقبال به او رو آورده است، البته احتمالاً نه از آن منظری که به مذاق شاه دزدان دریایی خوش می‌آید.