"دون ویتو کورلیونه"، بزرگ یک "خانواده" مافیایی نیویورکی است. وقتی یک گنگستر تحت حمایت "سولوتزو"، یک خانواده مافیایی دیگر، قصد خود را مبنی بر فروش و پخش موادمخدر در سراسر نیویورک اعلام می‌کند، مشکلات شروع می‌شود. دون ویتو مخالف این کار است و به پولی که از "باج" و قمارخانه‌ها و غیره درمی‌آورد، راضی است. بنابراین به جانش سوءقصد می‌کنند. سپس سولوتزو، یکی از مشاوران دون ویتو را می‌رباید و او را وادار می‌کند تا پسر دون ویتو را به فروش موادمخدر راضی کند. اما هنگامی‌که سولوتزو خبردار می‌شود که دون ویتو هنوز زنده است، نقشه‌هایش به باد می‌رود …

جیمز بوون، یک نوازنده خیابانی بی‌خانمان و معتاد در حال ترک، زمانی که با یک گربه زنجبیلی ولگرد روبرو می‌شود، زندگی‌اش دگرگون می‌شود.

لحن آرام و صمیمی فیلم و نیز دفاع نکردن یا طرفداری از یک جناح خاص، باعث شده تا بیش تر به یک بیانیه ی اخلاقی شبیه باشد. به ویژه که استفاده از دو کمدین مشهور برای ایفای نقش های اصلی فیلم، آن را از تبدیل شدن به اثری تند و تعصب آمیز باز می دارد. والتر برنستاین (فیلم نامه نویس)، ریت، موستل، برناردی و گاف درزندگی واقعی نیز جزو لیست سیاه مکارتی بودند. نیویورک، اوایل دهه ی 1950. «هوارد پرینس» (آلن)، صندوق دار رستوران است. روزی «آلفرد میلر» (مورفی) که به خاطر جانب داری های سیاسی اش در لیست سیاه قرار دارد، از «هوارد» می خواهد که بدل او بشود، به این معنی که پای فیلم نامه های او برای تلویزیون را به نام خودش امضا کند. خیلی زود «هوارد» برای دیگر نویسندگان لیست سیاه نیز بدل می شود...