«راوی» (نورتن)، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» (پیت) که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.
دام کاب (بازیگری لئوناردو دی کاپریو) یک دزد ماهر در استخراج اسرار ارزشمند مورد نیاز سازمانهای جاسوسی و شرکتهای تجاری و چندملیتی است. توانایی او در این است که هنگامی که دیگران در خواب هستند و ذهنشان در آسیب پذیرترین وضعیت است اسرار کلیدی آنان را از درون رویاهایشان ربوده و در دنیای بیرون از خواب، این اسرار را به خریداران متقاضی عرضه میکند. یکی از مشتریان وی به او پیشنهادی می دهد که نمی تواند جواب منفی به او دهد، به همین خاطر گروهی را جمع می کند تا...
در سالهایی خیلی دور در کهکشانی خیلی دور آزادی خواهان در حال مبارزه با امپراتوری دیکتاتوری فضایی هستند. در همین فاصله «پرنسس لیا» (فیشر) اسیر معاون امپراتور میشود که «دارت ویدر» نام دارد. لیا مخفیانه ۲ روبات را همراه با پیامی به سیارهی تاتوین میفرستد و این ۲ روبات به دست پسری به اسم «لوک» (همیل) می افتند و لوک همراه با «اوبی وان کنوبی» و ۲ روبات، و خلبانی شیاد به اسم «هان سولو» (هریسون فورد) برای نجات لیا اقدام میکنند...
غلاف تمام فلزی (به انگلیسی: Full Metal Jacket) فیلمی در ژانر جنگی ساختهٔ استنلی کوبریک در سال ۱۹۸۷ (میلادی) است. واحد جذب نیروی نیروی دریائی ایالات متحد، کارولینای جنوبی. گروهبان توپخانه، «هارتمن» (ارمی) گروهی داوطلب تازه کار را میپذیرد و برای آنان نامهای جدید انتخاب میکند، مثلاً به یکی از آنان، «سرباز جوکر» (موداین) و دیگر «سرباز کابوی» (آرلیس هوارد) میگوید، و با خشونت و بددهنی به آنان میفهماند که باید هشت هفته آموزشی را به همین ترتیب سر کنند.
داستان این فیلم با تمرکز روی جولیوس رابرت اوپنهایمر، به ماجرای گروهی از دانشمندان پروژهی منهتن میپردازد که بمبهای اتم استفادهشده در شهرهای هیروشیما و ناکازاکی کشور ژاپن را برای ارتش آمریکا تولید کردند. تسلیم امپراطوری ژاپن در پی بمباران اتمی، به جنگ اقیانوس آرام خاتمه داد.
From the moment she glimpses her idol at the stage door, Eve Harrington is determined to take the reins of power away from the great actress Margo Channing. Eve maneuvers her way into Margo's Broadway role, becomes a sensation and even causes turmoil in the lives of Margo's director boyfriend, her playwright and his wife. Only the cynical drama critic sees through Eve, admiring her audacity and perfect pattern of deceit.
پس از یک غیبت هفت ساله، شارلوت اندرگاست به سوئد سفر میکند تا دیداری دوباره با دخترش ایوا داشته باشد. این دو رابطه آشفتهای دارند: شارلوت مسئولیتهای مادری را برای شغلی بهعنوان پیانیست کلاسیک فدا کرد. در طول یک شب احساسی، این دو زخمهای گذشته را دوباره باز میکنند. شارلوت وقتی متوجه میشود که دختر معلول ذهنیاش، هلنا، از تیمارستان خارج شده و با ایوا زندگی میکند، شوک دیگری دریافت میکند.
«چارلی بابیت» (تام کروز) جوانی که غرق تجارت اتومبیل های لوکس است؛ درست زمانی که برای تعطیلات به همراه دوست دخترش «سوزانا» به پالم اسپرینگ رفته بود با خبر می شود پدرش فوت کرده. چارلی برای رسیدگی به مایملک پدرش به سینسیناتی اوهایو می رود و متوجه می شود خانه ۳ میلیون دلاری پدر به یک موسسه ی نگهداری بیماران روانی داده شده، جایی که برادر نادیده اش، «ریموند» (داستین هافمن) که دچار بیماری اوتیسم است در آنجا زندگی می کند، و او تنها صاحب یک اتومبیل بیوک رود مستر کلاسیک است!
Grace is a religious woman who lives in an old house kept dark because her two children, Anne and Nicholas, have a rare sensitivity to light. When the family begins to suspect the house is haunted, Grace fights to protect her children at any cost in the face of strange events and disturbing visions.
کلب (دامنال گلسون) برنامه نویس جوانی است که به تازگی در یک مسابقه برنده سفر یک هفته ای به منزل متخصص فرایند CEO به نام یعنی ناتان (اسکار آیزاک) شده است. کلب که به شدت از این اتفاق خوشحال است و این ملاقات را افتخاری برای خود و حرفه اش می داند، پس از رسیدن به ویلای ناتان متوجه می شود که برخلاف انتظارش، وی برای انجام آزمایشی به این ویلا آورده شده است. ناتان در این ویلا موفق به طراحی ربات زنی به نام آوا (آلیشیا ویکاندر) شده است که از هوش مصنوعی فوق العاده ای برخوردار است و کلب نیز باید با ربات ساخته ناتان ارتباط برقرار کند، اما...
سه اعجوبه که هر کدام در زمینهای متفاوت نابغهاند، بهمراه مادرشان در یک خانه زندگی می کنند. پدرشان هم که مدتها پیش ترکشان کرده، اکنون بازگشته است تا مسائل را روبه راه کند.
«ویکتور ناورسکی» از یکی کشورهای اروپای شرقی تازه به نیو یورک آمده است. دقیقا در همین زمان کشور او به سبب اختلالات و جنگ از بین می رود. از این رو ویکتور کسی است که هیچ کشوری ندارد، و از سوی امریکا قابل شناسایی نیست. به همین خاطر از ورود او به امریکا جلوگیری می شود، و از طرف دیگر امکان دیپورت شدن به کشور خودش هم نیست، و باید تا مشخص شدن شرایطش در فرودگاه باقی بماند.
Dolly Levi is a strong-willed matchmaker who travels to Yonkers, New York in order to see the miserly "well-known unmarried half-a-millionaire" Horace Vandergelder. In doing so, she convinces his niece, his niece's intended, and Horace's two clerks to travel to New York City.
Holden and Banky are comic book artists. Everything is going good for them until they meet Alyssa, also a comic book artist. Holden falls for her, but his hopes are crushed when he finds out she's a lesbian.
یک کارمند معمولی پی می برد که در واقع پسر یک قاتل حرفهای است، و بسیاری از توانایی های منحصر به فرد پدرش در آدم کشی در او هم وجود دارد.
A new Rookie team has been assigned to complete their training with Stormer and his crew - but someone from Stormer's past is trying to take down the Hero Factory and Stormer himself.
Frank Drebin is persuaded out of retirement to go undercover in a state prison. There he has to find out what top terrorist, Rocco, has planned for when he escapes. Adding to his problems, Frank's wife, Jane, is desperate for a baby.
After being set-up and betrayed by the man who hired him to assassinate a Texas Senator, an ex-Federale launches a brutal rampage of revenge against his former boss.
The Hero Factory's mission: to build the bravest, most advanced Heroes in the galaxy! When rookie Rocka responds to a civilian distress call from the planet Quatros.
A friendly St. Bernard named "Cujo" contracts rabies and conducts a reign of terror on a small American town.