دی جی، چاودر و جنی سه بچه هستند که خانه هایشان در یک خیابان در نزدیکی هم قرار دارد. پدر و مادر دی جی ۱۲ ساله قصد دارند تا تعطیلات آخر هفته را با هم بگذرانند، بنابراین از زی- پرستار بچه- می خواهند تا نزد وی بماند. آنها در بازیهای روزانه خود متوجه می شوند که خانه عجیب و غریبی که انتهای خیابانشان قرار دارد مثل یک موجود زنده است. به اعتقاد دی جی، این خانه هر چیزی را که به او نزدیک میشود می بلعد. بچه ها در آغاز حرف دی جی را باور نمی کنند؛ اما …
یک راکون به نام آرجی قصد دارد تمام ذخیرهی زمستانی دوستش که یک خرس است را بدزدد. اما حین این کار خرس از خواب بیدار میشود و آرجی که هول شده است باعث میشود که همهی غذاها از غار که بالای کوه است سقوط کند و نابود شود. خرس او را تهدید میکند که اگر تا کامل شدن ماه غذاهایم را برنگرداندی تو را میخورم. آرجی حیران از غار خارج میشود و ناگهان گروهی از جانوران را میبیند و تصمیم میگیرد با تحریک آنها که غذای انسانها بسیار خوب است و… آنها را وادار به جمع کردن غذا کند تا ناگهان شبانه فرار کند…
Now, we find the rowdy extraterrestrial getting used to life with his new ʻohana. However, a malfunction in the ultimate creation of Dr. Jumba soon emerges, which reinstates his destructive programming and threatens to both ruin his friendship with Lilo and to short him out for good!
بانو ترمین به عصای سحرآمیز پری مهربان دست پیدا کرده و بوسیله آن به زمانی که سیندرلا کفشهای شیشهای را به پا میکند، بازمیگردد. او کفشها را به پای یکی از خواهران ناتنی او به نام آناستازیا کرده و حافظه شاهزاده را از خاطرات سیندرلا پاک میکند و…
یک سگ سفید آمریکایی از نژاد شفرد به نام تیزپا بیشتر زندگی خودش را در یک سریال تلوزیونی در نقش یک سگ قهرمان بازی کرده است ولی بر اثر یک حادثه از گروه جدا شده و در خیابانهای نیویورک سرگردان میشود. او به همراه یک گربه و یک همستر در جستجوی راه خانه است و در همین راه است که تیزپا متوجه می شود که او واقعاً یک قهرمان قدرتمند نیست و قادر به انجام دادن کارهای خارق العاده نیست اما…
رادنی هیچ گاه نتوانسته از قطعات خوبی برخوردار شود و همیشه پدر ظرفشویش مجبور بوده قطعات یدکی کهنهی دیگران را برایش بیاورد. رادنی دو آرزو دارد، اولین آرزوی او تغییر دنیا و ایجاد محل بهتر برای رباتهاست و دومین آرزوی او ملاقات با مخترع بزرگ «بیگ وِلد» میباشد. رادنی که علاقه زیادی به اختراع دارد ربات اعجوبهای درست میکند که کارهای جالبی از او سر میزند و برای نشان دادن کارش به بیگ وِلد تصمیم میگیرد به «روبوتسیتی» برود. اما وقتی به آنجا میرسد متوجه میشود که شهر رؤیاییاش به دست «رچت» افتاده و او تصمیم دارد که تمام رباتهای رده پایین را از بین ببرد و فروش قطعات دست دوم را متوقف سازد. همچنین «رچت» در حال ساختن روباتهای پیشرفته است و میخواهد نسلی قدرتمند را جایگزین نسل فعلی کند. رادنی وقتی میفهمد که اوضاع از چه قرار است به گروهی از رباتهای از کار افتاده میپیوندد و با خلاقیتی که دارد دست به ترمیم همهی رباتها میزند و برای بهدست آوردن قطعههای یدکی مجبور به مبارزه با «رچت»میشود و…
هورتون در جنگل نول مشغول آبتنی است و در همین هنگام از یک تودهی گردوغبار، صداهای عجیبی میشنود. بعدا هورتون درمییابد که آن توده، برای محافظت از شهر هوویل و تمام ساکنان میکروسکوپی آن است. شهری که شهردارش، ند بر آن حکومت میکند. وی یک زن مهربان دارد و ۹۶ دختر و یک پسر هم دارد به نام جوجو که قرار است شهردار آیندهی شهر «هوو» بشود. ند با هورتون توافق میکند که برای محافظت و حمایت از آنها، مکانی امن در نظر بگیرد. البته اینکار هورتون، باعث تمسخر وی از طرف بقیه جانوران جنگل میشود و…
Mr. Bean wins a trip to Cannes where he unwittingly separates a young boy from his father and must help the two reunite. On the way he discovers France, bicycling and true love, among other things.
Shrek, Fiona, Donkey, Puss in Boots, and the rest of the Far Far Away Kingdom battle it out in a singing competition.
یک گروه مستندساز به پشتصحنه خطرناکترین و نفسگیرترین مسابقات موجسواری که تا کنون دیده شده یعنی مسابقات جهانی قهرمانی پنگوئنها میروند تا از آن گزارش تهیه کنند. یکی از شرکت کنندگان این مسابقه «کودی» است که برای آموزش دیدن و کسب قهرمانی به سراغ موجسوار کهنهکار «بیگ زی» میرود، اما ...
بوگ با یک گوزن به نام الیوت آشنا میشود و همین گوزن زندگی متمدن او را به هم میریزد. طوری که محیطبان مجبور میشود هر دوی آنها را به جنگل بازگرداند و آنها در تلاشی کورکورانه هستند تا از این جنگل فرار کرده و به شهر بازگردند. در این میان یک شکارچی به دنبال آنهاست که با نقشه هوشمندانه و کمک تمامی حیوانات جنگل پا به فرار میگذارد. حالا دیگر روزهای سخت سپری شده است و آنها به جنگل عادت کردهاند و تصمیم میگیرند در جنگل بمانند.
در یک کوهستان قطبی گله ای از پنگوئن ها زندگی می کنند که پس از مدتی با مشکل کمبود غذا مواجه می شوند. پنگوئن کوچکی به نام «مامبل» در این گله به دنیا می آید که برعکـس بقیه دوستانش، صدای خوبی ندارد و مدام با آواز خواندن سایرین را آزار می دهد. در عوض او میتواند حرکات منحصربه فردی با پاهایش انجام دهد که بقیه بلد نیستند. در نهایت …
یکی از روزها اعلانیهای در مزرعه نصب میشود مبنی بر اینکه ملک به تصرف عدهای دیگر در آمده است. در این میان سه گاوی که در این مزرعه زندگی میکنند تصمیم میگیرند محل سکونت خود را ترک نکنند. در نتیجه برای حفظ مزرعه به همراه چند حیوان دیگر دستهای را تشکیل می دهند و این شروع حوادث جالب بعدی است…
بری بنسون به تازگی از دانشکده فارغالتحصیل شده و چشمش به واقعیتهای حرفهای و تنها انتخابش باز میشود: "ساختن عسل". در سفری اختصاصی به بیرون از کندو، بری توسط ونسا که یک گلفروش در نیویورک سیتی است از مرگ نجات پیدا میکند. با گسترش رابطه، این دو متوجه میشوند که در حقیقت این آدمها هستند که عسل میخورند و تصمیم میگیرد که از آدمها شکایت کند.
پسر جوانی به نام میلو سرنوشت عجیبی در پیش رو دارد. میلو رابطه صمیمانهای با مادرش ندارد. اما عدهای از مریخ قصد دارند تا مادرش را به مریخ برده و از وی جدا کنند. میلوی ۹ ساله وقتی میفهمد که جای مادرش چقدر خالی است برای نجات مادرش هر کاری میکند. او با کمک آقایی به نام گریبل و یک دختر مریخی به نام کی راههایی برای نجات مادرش پیدا میکند…
The four-inch-tall Clock family secretly share a house with the normal-sized Lender family, "borrowing" such items as thread, safety pins, batteries and scraps of food. However, their peaceful co-existence is disturbed when evil lawyer Ocious P. Potter steals the will granting title to the house, which he plans to demolish in order to build apartments. The Lenders are forced to move, and the Clocks face the risk of being exposed to the normal-sized world.
جوجه ای است با موجودات فضایی برخورد میکند ولی چون مدرکی برای اثبات حرف خود ندارد تحقیر شده و مورد تمسخر اهالی شهر قرار میگیرد. سرانجام موقعیتی پیش میآید که قهرمان کوچولو درستی ادعاهای خودش را اثبات کند. موجودات فضایی واقعا در خیال حمله به زمین هستند و باید سیاره را نجات داد…
ساکنان سبز رنگ و مهربان سیارهی ۵۱، همیشه در وحشت از حمله ساکنان سیارههای دیگر به سرزمینشان بسر میبرند. وقتی که کاپیتان چارلز بیکر سفینهاش را در سیاره ۵۱ فرود میآورد، تصور نمیکند که به سیارهای آباد و با ساکنانی سبز رنگ وارد شده است و وقتی که کاپیتان و اهالی سیاره یکدیگر را میبینند، توهم و ترس متقابل از موجودات ناشناخته اوج میگیرد و ماجراها آغاز میشوند…در این میان، جوانی که به اکتشاف در سیارات دیگر علاقمند است، به کاپیتان بیکر کمک میکند تا بتواند سیاره ۵۱ را ترک کند و …
پسر جوان و شلوغی به نام لوکاس نیکل بعد از اینکه با استفاده از تفنگ آبی خود، آشیانه مورچهها را خراب میکند به طرز معجزه آسایی تغییر سایز میدهد و به اندازه مورچهها در میآید و به دست همان مورچهها به کار گرفته میشود. تا اینکه روزی…
شیری است تمام عمر خود را در باغ وحشی در نیویورک سر کرده، اما به دروغ داستانهایی خیالی از دلاوریهایش در جنگل برای پسرش تعریف میکند. شبی کارکنان باغ وحش برای کمک به حیواناتی که در جزیرهای با آتشفشان فعال اسیر هستند، به طرف آنجا حرکت میکنند و بچه شیر به طور اتفاقی در یکی از کابینهای حمل حیوانات اسیر میشود و به آفریقا منتقل میگردد. حالا پدر بچه شیر به همراه دوستان باغ وحش (زرافه، کوالا، سنجاب و مار) برای برگرداندن بچه شیر راهی جنگلهای آفریقا میشوند.