دو مرد زندانی عهد می بندند که پس از چند سال، از طریق رفتار مناسب با عرف، به آرامش و رهایی نهایی دست یابند.
«اجکوم» (هنکس) سر نگهبان بخش محکومان مرگ یک زندان ایالتی است. یکی از زندانیان، سیاه پوست تنومند و قوی هیکلی به نام «جان کافی» (دانکن) است که به اتهام قتل دو دختر بچه، به اعدام محکوم شده، در حالی که نیروی خارق العاده ی شفابخشی دارد.
کاپیتان پیت «ماوریک»، خلبان آزمایشی، پس از سی سال خدمت، عمداً از ارتقای رتبه خود طفره رفتهاست. یک روز ماوریک فراخوانده میشود تا مسئولیت آموزش گروهی از فارغ التحصیلان تاپ گان را برای یک مأموریت تخصصی به دستور همکار دوست هوانورد نیروی دریایی و رقیب سابق خود دریاسالار تام «ایس من» کازانسکی، که فرمانده اقیانوس آرام ایالات متحده است، به عهده بگیرد.
سفينه ي «نوسترومو» براي انجام پژوهش هاي فضايي به کهکشان فرستاده و يکي از سرنشينان آن به نام «کين» (هرت) ناخواسته باعث ورود موجودي ناشناخته به درون سفينه مي شود. موجودي که خيلي سريع رشد مي کند و به نظر مي رسد هدفي جز کشتار و نابودي نداشته باشد..
داستان فیلم در مورد ویل هانتینگ جوان ۲۰ سالهای است که در دانشگاه امآیتی سریدار است و نبوغی ذاتی در زمینه ریاضیات دارد اما استعداد خود را باور ندارد. استلا اشکارسگورد بازیگر سوئدی در نقش جرالد لمبیو پروفسور ریاضی دانشگاه امآیتی که استعداد ویل هانتینگ را کشف میکند، رابین ویلیامز در نقش روانشناسی که با ویل هانتینگ گفتگو میکند و بن افلک هم در نقش چاکی سالیوان دوست صمیمی ویل هانتینگ در این فیلم بازی میکنند. لورنس بندر تهیهکننده و سو آرمسترانگ، جاناتان گوردون، باب وینشتین و هاروی وینشتین تهیهکنندگان اجرایی فیلم ویل هانتینگ نابغه بودهاند. ژان یوس اسکافیر مدیر فیلمبرداری، ملیسا استوارت طراح تولید، جیمز مکآتیر کارگردان هنری، یارو دیک طراح صحنه و بئاتریکس آرونا پاستور طراح لباس و کری باردن، بیلی هاپکینز و سوزان اسمیت انتخابکننده بازیگران و تعیین نقشهای فیلم بودهاند.[۲]
توماس ای. اندرسون مردی است که زندگی دوگانهای دارد. در روز او یک برنامه نویس یک شرکت نرم افزاری است و شبها هکری تحت عنوان نئو. نئو همیشه به دنبال فهمیدن حقیقت زندگیاش بوده است، اما حقیقت خارج از تصور اوست. او با یک هکر افسانهای بنام مورفیوس که توسط دولت بعنوان تروریست شناخته شده، ارتباط برقرار می کند، و به همین خاطر تحت تعقیب پلیس قرار می گیرد. مورفیوس نئو را در دنیای واقعی بیدار می کند، یک سرزمین بایر و ویران، جایی که ذهن اکثر انسانها توسط گونهای از ماشینها، در ماتریکس اسیر شده است. اکنون نئو باید بعنوان یک شورشی در دنیای ماشینها به ماتریکس بازگردد و با مامورها مقابله کند، ابر برنامههای قدرتمند کامپیوتری ای که وظیفه دارند نئو و تمام شورش انسانی را سرکوب کنند.
در دهه 1980 ایتالیا، عشقی بین یک دانش آموز هفده ساله و مرد مسن تری که به عنوان دستیار پژوهشی پدرش استخدام شده بود، شکوفا شد.
غلاف تمام فلزی (به انگلیسی: Full Metal Jacket) فیلمی در ژانر جنگی ساختهٔ استنلی کوبریک در سال ۱۹۸۷ (میلادی) است. واحد جذب نیروی نیروی دریائی ایالات متحد، کارولینای جنوبی. گروهبان توپخانه، «هارتمن» (ارمی) گروهی داوطلب تازه کار را میپذیرد و برای آنان نامهای جدید انتخاب میکند، مثلاً به یکی از آنان، «سرباز جوکر» (موداین) و دیگر «سرباز کابوی» (آرلیس هوارد) میگوید، و با خشونت و بددهنی به آنان میفهماند که باید هشت هفته آموزشی را به همین ترتیب سر کنند.
داستان در مورد پسری به نام هری پاتر است که پیش خاله و شوهر خالهاش زندگی میکند، زیرا پدر و مادرش سالها قبل در یک تصادف کشته شدهاند. هری پاتر که در این ۱۰ سال زندگی پیش خانوادهٔ دورسلی تحقیر را تحمل کرده، با افشای یک راز توسط فردی عجیب، ناگهان خود را جادوگری مییابد که بزرگترین جادوگر قرن را از بین برده است. امّا این جادوگر که ولدمورت نام دارد هنوز نابود نشده است و کمر به قتل پسری بسته است که زنده ماند.
یک کارآگاه در مورد مرگ یک پدرسالار خانواده ای عجیب و غریب و مبارز تحقیق می کند.
هنگامی که یک ویروس زامبی کره را به وضعیت اضطراری سوق میدهد، کسانی که در قطار سریعالسیر به مقصد بوسان به دام افتادهاند باید برای بقای خود مبارزه کنند.
Paul Baumer and his friends Albert and Muller, egged on by romantic dreams of heroism, voluntarily enlist in the German army. Full of excitement and patriotic fervour, the boys enthusiastically march into a war they believe in. But once on the Western Front, they discover the soul-destroying horror of World War I.
در آینده ای دور، در حالی که تنها بیابانی خشک از زمین باقی مانده است، باقیمانده ی نسل انسان ها برای بدست آوردن واجبات زندگی حاضرند یکدیگر را بکشند. مکس، مردی کم حرف که زن و بچه اش را از دست داده است، به تنهایی سفر می کند و در جستجوی صلح می باشد...
پس از اینکه بیگانگان با سفینههای فضایی خود در اطراف زمین مستقر میشوند، یک زبانشناس متخصص بنام لوئیس بنکس (امی آدامز) توسط ارتش استخدام میشود تا بفهمد هدف آنها از آمدن به زمین چیست...
When the creator of a popular video game system dies, a virtual contest is created to compete for his fortune.
جیک سالی سرباز فلج نیروی دریایی به ماموریتی در پاندورا، قمر یکی از سیارات دوردست میرود. او در میابد که که انسانها قصد دارند موجودات شبه انسان پاندورا بنام «ناوی» را نابود کنند تا منابع با ارزش آنها که در جنگلهایشان نهفته است، را بدست آورند. جیک با یک هویت «آواتار» به داخل مردم ناوی نفوذ می کند، و از طرفی هم به سرهنگ کوارتیچ قول می دهد با ارتش همکاری کند. جیک خیلی سریع با مردم ناوی خو می گیرد و عاشق دختر رئیس قبیله آنها می شود. طولی نمی کشد که سرهنگ و افرادش با تاکتیکهایی مرگبار به مردم ناوی حمله می کنند، و جیک تصمیم می گیرد با آنها مقابله کند.
تونی استارک روی یک پروژه برای حفظ صلح کار می کند، اما اوضاع از کنترلش خارج می شود و اکنون گروه انتقام جویان باید آلترون، ساخته ی دست استارک را، از رسیدن به اهداف شریرانه اش باز دارند...
A young couple travels to a remote island to eat at an exclusive restaurant where the chef has prepared a lavish menu, with some shocking surprises.
شاهزاده آملث در آستانه مرد شدن است که پدرش توسط عمویش به طرز وحشیانهای به قتل میرسد کسی که مادر پسر را میرباید. دو دهه بعد، آملث اکنون یک وایکینگ است که بهدنبال نجات مادرش، کشتن عمویش و انتقام پدرش است.
صاحب مکس سگ دیگری به نام دوک را به خانه میآورد و مکس میفهمد که به طور غریزی با دوک مشکل دارد و…