داستان فیلم در مورد اعضای بیکار خانوادهی بیپولی است که به یک خانوادهی ثروتمند تعدی میکنند اما در مخمصه میافتند.
یک گروه از جستجو گران با استفاده از یک سیاه چاله که به تازگی کشف شده است توانستند محدودیت های انسان در سفر های فضایی را از بین ببرند و امکان سفر به مکان های دورتر را فراهم آورند …
دکتر هاوارد سرپرست یک کلینیک است که کار آن پاک کردن آن دسته از خاطرات افراد است که دوست ندارند آنها را در ذهن خود داشته باشند. کلینیکی که اغلب زوجها خصوصاً در روزهای نزدیک به ولنتاین به آن مراجعه میکنند تا خاطرات بدی را که از هم در ذهن خود دارند پاک کنند. تکنیسینهای کلینیک ابتدا مکان خاطرات مورد نظر را که به صورت لکههای روشنی روی مغز نمودار میشود، شناسایی کرده و سپس به محو کردن آن لکههای نور میپردازند. ابتدا کلمنتاین و سپس جول آگاهانه تصمیم به پاک کردن خاطرات مشترکشان میگیرند، اما حتی بعد از فراموشی یکدیگر....
"راپسودی بوهمی" یا "حماسه کولی" یک فیلم آمریکایی در سبک زندگینامهای به کارگردانی برایان سینگر و دکستر فلچر و نویسندگی آنتونی مککارتن است. که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. رامی ملک در این فیلم در نقش رهبر گروه کوئین، یعنی فردی مرکوری ظاهر شده است. به غیر از ملک، مایک مایرز، جوزف مازلو، بن هاردی، جوزف مازلو، تام هولندر و گیلیام لی نیز در فیلم ایفای نقش کردهاند. برایان می و راجر تیلور که دو نفر از اعضای گروه کوئین بودند؛ در ساخت فیلم و به خصوص سکانسهای مربوط به اجرای کنسرت با سازندگان فیلم؛ همکاری کردند. فیلم حوادثی را در طی سالهای ۷۰ تا اوایل دهه ۹۰ که برای مرکوری و گروه کوئین رخ داد را به تصویر میکشد ...
داستان در مورد پسری به نام هری پاتر است که پیش خاله و شوهر خالهاش زندگی میکند، زیرا پدر و مادرش سالها قبل در یک تصادف کشته شدهاند. هری پاتر که در این ۱۰ سال زندگی پیش خانوادهٔ دورسلی تحقیر را تحمل کرده، با افشای یک راز توسط فردی عجیب، ناگهان خود را جادوگری مییابد که بزرگترین جادوگر قرن را از بین برده است. امّا این جادوگر که ولدمورت نام دارد هنوز نابود نشده است و کمر به قتل پسری بسته است که زنده ماند.
«ناخدا باربوسا» (راش) کشتي «ناخدا جک اسپارو» (دپ) به نام «مرواريد سياه» را در اختيار مي گيرد و بعدا به شهر پورت رويال حمله مي برد و «اليزابت سوان» (نايتلي) دختر فرماندار (پرايس) را مي ربايد. «ويل ترنر» (بلوم) دوست دوران کودکي «اليزابت» با «جک» متحد مي شود تا «اليزابت» را نجات دهند و «مرواريد سياه» را دوباره به چنگ آورند. اما نفريني باعث شده «باربوسا» و خدمه اش براي هميشه در پرتو هر نور مهتابي به اسکلت هايي زنده تغيير شکل يابند...
Chris and his girlfriend Rose go upstate to visit her parents for the weekend. At first, Chris reads the family's overly accommodating behavior as nervous attempts to deal with their daughter's interracial relationship, but as the weekend progresses, a series of increasingly disturbing discoveries lead him to a truth that he never could have imagined.
طی دهه ۱۹۵۰ میلادی، یک راننده کامیون به نام فرانک شیرن، بخشی از محموله خود را به گانگسترهای محلی میفروشد و از این طریق با رهبر خانواده مافیایی بوفالینو ارتباط برقرار میکند. در ادامه، او همکاری خود را با این باند تبهکار آغاز میکند و...
فیوریوسای جوان توسط افراد فردی به نام وارولد دمنتوس ربوده می شود. اکنون او باید برای زنده ماندن همه تلاشش را بکند و نقشه ای برای بازگشت به خانه بکشد و...
یک مزدور سابق پس از اینکه گنگسترها تمام زندگیاش را از او میگیرند، تصمیم میگیرد بار دیگر اسلحه به دست گرفته و بهدنبال گرفتن انتقام باشد...
یک جراح با استعداد اما متکبر و مغرور که پس از حادثه ای ناگوار شغلش را از دست میدهد، راه تازهای را پیش روی زندگیاش میبیند. او توسط یک جادوگر آموزشهایی را فرا میگیرد تا از دنیا در برابر افراد شرور محافظت کند.
Two lost souls visiting Tokyo -- the young, neglected wife of a photographer and a washed-up movie star shooting a TV commercial -- find an odd solace and pensive freedom to be real in each other's company, away from their lives in America.
Lorraine and Ed Warren travel to north London to help a single mother raising four children alone in a house plagued by malicious spirits.
Chloe, a teenager who is confined to a wheelchair, is homeschooled by her mother, Diane. Chloe soon becomes suspicious of her mother and begins to suspect that she may be harboring a dark secret.
فیلم داستان زنی به نام دایانا (گل گدوت) را روایت میکند که شاهزاده آمازون می باشد و در یک پناهگاه سری، برای تبدیل شدن به یک جنگجوی شکست ناپذیر آموزش دیده است. پس از آنکه یک خلبان آمریکایی هواپیمایش سقوط میکند و در جزیره آنها پیدا می شود، دایانا را از وقوع یک جنگ جهانی مطلع میکند و...
پس از اینکه حافظه توماس پاک می شود، وی خود را به عنوان یکی از اعضای گروهی می بیند که در مارپیچی گرفتار شده اند و باید به کمک دیگر اعضا راه فرار خود از وضعیت کنونی را هموار کنند اما...
Devoted to her family’s rice-cake–making business and the high school baton club, Tamako is a little slow when it comes to love. She’s oblivious to her childhood friend Mochizo’s affections, even though all their friends know. With graduation closing in and Mochizo leaving for Tokyo, will Tamako realise her feelings and tell him in time?
یک سفینه فضایی برای حمل و نقل هزاران نفر از مردمان قصد سفر به یک سیاره دور را دارد، ولی یکی از محفظههای خوابش مشکل پیدا می کند و در نتیجه یکی از مسافران ۹۰ سال زودتر از موعد مقرر از خواب بیدار می شود و زمانی که میبیند به تنهایی در حال پیر شدن و مُردن است تصمیم میگیرد مسافر دیگری را نیز بیدار کند و ...
چهار سال پس از نابودی جزیره نوبلار، دایناسورها اکنون در کنار انسانها در سراسر جهان زندگی و شکار میکنند. این تعادل شکننده آینده را تغییر خواهد داد و یک بار برای همیشه تعیین میکند که آیا انسانها قرار است در سیارهای که اکنون با ترسناکترین موجودات تاریخ مشترک هستند، شکارچی راس هرم باقی بمانند یا خیر.
Basara, on one of his frequent trips across the galaxy to spread the message of his music, folds in on an icy planet. The natives are hostile, and take him prisoner until he begins to sing for them and a little boy named Pedro recognizes his voice. They release Basara, and almost as soon as they don, a strange wailing voice comes from the nearby mountains. Basara and Pedro head out in Basara's valkyrie to investigate the noise. Little do they know, an ambush is waiting for them.