سال ۱۹۵۴ تدی دنیلز، یک مارشال امریکایی، برای تحقیق در مورد ناپدید شدن یکی از بیماران بیمارستان روانی اشکلیف به جزیره شاتر می رود. تدی با تحقیقات زیرکانه و مهارتش، خیلی زود سر نخی از معما بدست می آورد...
پیرمردی در شهری بزرگ زندگی میکند و از کل جامعه فاصله گرفته است و در تنهایی به سر میبرد. خانهی کوچک او در میان آسمان خراشهایی است که هر روز بلندتر میشوند و اکنون شهرداری میخواهد خانهی او را تخریب کند و تخلیه کند. اما پیرمرد حاضر نیست خانهاش را به هیچ وجه ترک کند به همین علت با هزاران بادکنک که به خانهاش وصل کرده است به پرواز در میآید تا سفر پر ماجرایی را آغاز کند. اما بر حسب اتفاق پسر شش سالهی همسایه نیز با او همراه میشود و آنها در سفری به سرزمینی دور افتاده ماجراهای جالبی را تجربه میکنند.
اندی دِیویس، ۱۸ ساله، کمتر از سه روز تا رفتن به دانشگاه فاصله دارد. اسباب بازیهایش، شامل وودی و باز لایت یر، درباره آینده نامعلومشان نگرانند. آنها به طور ناخواسته سر از مهدکودکی در می آورند که در آنجا با مشکلات فراوانی رو به رو می شوند…
Brian Cohen is an average young Jewish man, but through a series of ridiculous events, he gains a reputation as the Messiah. When he's not dodging his followers or being scolded by his shrill mother, the hapless Brian has to contend with the pompous Pontius Pilate and acronym-obsessed members of a separatist movement. Rife with Monty Python's signature absurdity, the tale finds Brian's life paralleling Biblical lore, albeit with many more laughs.
خانوادهای از ابرقهرمانهایی که سعی میکنند زندگی کاملاً معمولیای را در بین مردم داشته باشند، از روی اجبار وارد یک نبرد میشوند تا دنیا را نجات دهند …
«دوروتی» (گارلند) که در مزرعهای در کانزاس نزد خویشاوندانش زندگی میکند، در اثر گردبادی به سرزمینهایی بر فراز ابرها و آن سوی رنگین کمان میرود…
داستان فیلم در سال ۲۲۳۳ اتفاق می افتد ، ولی به طرز خاصی یادآور فیلم های قدیمی هالیوودی در ژانر فضایی است.این بار دو پسر جوان مشتاق با نامهای جیمز و اسپاک با گروهی از اعضای سفینه فضایی برای نجات دنیا از شر نیروهای شیطانی فضایی اقدام به سفر به نقاط ناشناخته فضا می کنند و جیمز که در دوران بچگی پس از نجات از یک حادثه رانندگی با یکی از موجودات فضایی دیدار کرده است برای این سفر بسیار مشتاق است اما در این سفر با اتفاقات و زندگی های عجیبی روبرو می شود...
An FBI agent and an Interpol detective track a team of illusionists who pull off bank heists during their performances and reward their audiences with the money.
An ex-fighter pilot forced to take over the controls of an airliner when the flight crew succumbs to food poisoning.
«پیتر پارکر» (مگوایر) خود را از فعالیتهای نجات بخش کنار کشیده و با زحمت درسش را در دانشگاه کلمبیا ادامه میدهد و کماکان به عنوان عکاسی نیمه وقت برای روزنامهی «دیلی با گل» کار میکند. تا این که ناچار میشود برای مقابله با تهدیدات دانشمند دیوانهای به نام «دکتر اکتاویوس» (مولینا) وارد عمل شود...
قبل از اینکه «چارلز ژاویر» (جیمز مکآووی) و «اریک لنشر» (مایکل فسبندر) به نامهای پروفسور ایکس و مغناطیس مشهور شوند، دو مرد جوان بودند که به قدرتهای بخصوصشان پی میبردند. قبل از اینکه به دشمنان قسم خورده تبدیل شوند، آنها بهترین دوستان یکدیگر بودند و به همراه دیگر جهش یافتگان در مقابل بزرگترین تهدید جهان صف آرایی کردند. و در همان زمان بود که اولین اختلافات در بین آن دو شکل گرفت...
مردی بدذات و عجیب و غریب، مشهور به «پنگوئن» (دنی دویتو)، به کمک یک تاجر فاسد بنام «مکس شرک» (کریستفر واکن) قرار است کنترل شهر گاتهام را در دست بگیرد. «بتمن» تنها کسی است که می تواند جلوی آن دو را بگیرد، گرچه «زن گربه ای» (میشل فیفر) نیز راه و روش خود را برای مقابله با آن ها دارد...
In the history of sports, few names are more recognizable than that of Evel Knievel. Long after the man hung up his famous white leather jumpsuit and rode his Harley into the sunset, his name is still synonymous with the death-defying lifestyle he led. Notoriously brash, bold, and daring, Knievel stared death in the face from the seat of his motorcycle, but few know the larger-than-life story of the boy from Butte, Montana.
ظهور لیکانها، حکایت از داستانی در قرون وسطی دارد که در آن دو دسته اشرافی خون آشامان و لیکانها با یکدیگر درگیر می شوند، یک مرد جوان از لیکانها بنام «لوشن» (شین) در مقابل رهبر قدرتمند خون آشامان به نام «ویکتور» (نایی) بپا می خیزد و او در این راه از عشق پنهانیش «سونجا» (میترا) که یکی از خون آشامان است یاری می طلبد اما...
حیواناتی که از باغوحش بیرون آمده بودند حالا در تلاش برای بازگشت دوباره به نیویورک هستند، اما به طور اتفاقی سر از آفریقا در میآورند. جایی که الکس با خانواده خود ملاقات میکند و این شروع اتفاقات جالبی است که برای آنها در ادامه داستان رخ میدهد…
After a zombie becomes involved with the girlfriend of one of his victims, their romance sets in motion a sequence of events that might transform the entire lifeless world.
این فیلم در ادامه فیلم مومیایی که حوادث آن در سال ۱۹۳۵ بود اتفاق می افتد . فیلم نه سال بعد از حوادث قسمت اول آغاز می شود . اکنون اوکانل با ایوی اردواج کرده و با پسر ۹ ساله شان الکس در لندن زندگی می کنند . هنگامیکه گروهی از ماجراجویان ، جسد ایمهوتپ را در موزه لندن زنده می کنند ، مومیایی یکبار دیگر بر زمین قدم می گذارد و تصمیم دارد تا تلاشش را برای ابدی ماندن ، تکمیل کند . اما نیروی دیگری نیز در جهان آزاد شده است که در اثر یک آیین مصر قدیم ایجاد شده و قدرتمندتر از ایمهوتپ است . زمانیکه این دو نیرو با هم برخورد کنند ، سرنوشت دنیا نامشخص می شود . اکنون اوکانل می کوشد تا دنیا را از یک اتفاق غیر قابل توصیف و همچنین فرزندش را نجات دهد…
علاءالدین در حال سازگار ساختن خودش با یک زندگی جدید و اشرافی است. در قصر فشار بر روی او برای ازدواج با پرنسس یاسمن زیاد است. بعلاوه پس از آن یاگو (طوطی جعفر) در برابر او ظاهر میشود و درخواست کمک میکند ولی هیچکس از دیدن او خوشحال نمیشود. اما با بازگشت جینی از سفرش به دور دنیا اوضاع شروع به بهتر شدن میکند. در این حین راهزنی سبکمغز به نام ابیس مال چراغ سیاه جعفر را مییابد. با استفاده از ابیس مال جعفر راه را برای بازگشت به آگربا با فکر انتقام از علاءالدین و دوستانش فراهم میکند…
Oscar Diggs, a small-time circus illusionist and con-artist, is whisked from Kansas to the Land of Oz where the inhabitants assume he's the great wizard of prophecy, there to save Oz from the clutches of evil.
گروه جی. آی . جوئی پس از مبارزه با اخلال گران امنیت جهانی، اینبار به جرم اقدام علیه امنیت ملی، با دستور مستقیم رئیس جمهور به جهت انهدام گروه مواجه می شوند. اما بازماندگان این جریان پی به اتفاقات پشت پرده ای می برند که بوی خیانت و دسیسه از آن به مشام می رسد...