داستان فیلم در مورد ویل هانتینگ جوان ۲۰ ساله‌ای است که در دانشگاه ام‌آی‌تی سریدار است و نبوغی ذاتی در زمینه ریاضیات دارد اما استعداد خود را باور ندارد. استلا اشکارسگورد بازیگر سوئدی در نقش جرالد لمبیو پروفسور ریاضی دانشگاه ام‌آی‌تی که استعداد ویل هانتینگ را کشف می‌کند، رابین ویلیامز در نقش روان‌شناسی که با ویل هانتینگ گفتگو می‌کند و بن افلک هم در نقش چاکی سالیوان دوست صمیمی ویل هانتینگ در این فیلم بازی می‌کنند. لورنس بندر تهیه‌کننده و سو آرمسترانگ، جاناتان گوردون، باب وینشتین و هاروی وینشتین تهیه‌کنندگان اجرایی فیلم ویل هانتینگ نابغه بوده‌اند. ژان یوس اسکافیر مدیر فیلمبرداری، ملیسا استوارت طراح تولید، جیمز مک‌آتیر کارگردان هنری، یارو دیک طراح صحنه و بئاتریکس آرونا پاستور طراح لباس و کری باردن، بیلی هاپکینز و سوزان اسمیت انتخاب‌کننده بازیگران و تعیین نقش‌های فیلم بوده‌اند.[۲]

پیرمردی در شهری بزرگ زندگی می‌کند و از کل جامعه فاصله گرفته است و در تنهایی به سر می‌برد. خانه‌ی کوچک او در میان آسمان خراش‌هایی است که هر روز بلندتر می‌شوند و اکنون شهرداری می‌خواهد خانه‌ی او را تخریب کند و تخلیه کند. اما پیرمرد حاضر نیست خانه‌اش را به هیچ وجه ترک کند به همین علت با هزاران بادکنک که به خانه‌اش وصل کرده است به پرواز در می‌آید تا سفر پر ماجرایی را آغاز کند. اما بر حسب اتفاق پسر شش ساله‌ی همسایه نیز با او همراه می‌شود و آنها در سفری به سرزمینی دور افتاده ماجراهای جالبی را تجربه می‌کنند.

After graduating from Emory University in 1992, top student and athlete Christopher McCandless abandons his possessions, gives his entire $24,000 savings account to charity, and hitchhikes to Alaska to live in the wilderness.

اندی دِیویس، ۱۸ ساله، کمتر از سه روز تا رفتن به دانشگاه فاصله دارد. اسباب بازی‌هایش، شامل وودی و باز لایت یر، درباره آینده نا‌معلومشان نگرانند. آن‌ها به طور ناخواسته سر از مهدکودکی در می آورند که در آنجا با مشکلات فراوانی رو به رو می شوند…

«اسپیریت»، کره اسب نری است که در غرب بکر و دست‌نخورده به دنیا آمده؛ مادرش عاشق او است و نزد گلهٔ اسب‌های وحشی که با آنها به این‌سو و آن‌سو می‌دود، بسیار عزیز است. یک شب کاشفانی که به آن منطقه آمده‌اند، او را اسیر می‌کنند و به سواره نظام آمریکا که در حال پاک‌سازی منطقه برای کشیدن خط آهن هستند می‌فروشند…

«دوروتی» (گارلند) که در مزرعه‌ای در کانزاس نزد خویشاوندانش زندگی می‌کند، در اثر گردبادی به سرزمین‌هایی بر فراز ابرها و آن سوی رنگین کمان می‌رود…

از جريان سازترين آثار تاريخ سينماي امريکا و موفق در ترکيب ژانرهاي مختلف سينمايي. داناوي و بيتي درخشان بازي مي کنند هم چنين هاکمن، پارسونز و پولارد بازي هاي قابل قبولي ارائه مي دهند. فيلم اداي ديني به فقط يک بار زندگي مي کنيد (فريتس لانگ، 1937) به شمار مي آيد.ـ برنده دو جایزه اسکار و دو جایزه بفتا، نامزد هشت جایزه اسکار، هفت جایزه گلدن گلوب و دو جایزه بفتا ـ داستان: دوره ي بحران اقتصادي امريکا، اوايل دهه ي 1930. زوجي جوان و ياغي، »باني« (داناوي) و »کلايد« (بيتي)، به سرقت هاي کوچک دست مي زنند. آن دو خيلي زود با همراهي جواني مکانيک به نام »ماس« (پولارد)، برادر کلايد »باک« (هاکمن) و همسرش »بلانچ« (پارسونز) دارودسته اي تشکيل مي دهند و به شهرت مي رسند......

Cecilia is a waitress in New Jersey, living a dreary life during the Great Depression. Her only escape from her mundane reality is the movie theatre. After losing her job, Cecilia goes to see 'The Purple Rose of Cairo' in hopes of raising her spirits, where she watches dashing archaeologist Tom Baxter time and again.

« جان رابى » ( گرانت ) دزد حرفه‏اى سابقه‏دار امریكایى پس از خدمت قهرمانانه در نهضت مقاومت فرانسه ، دوران بازنشستگى‏اش را در « كوت دازور » مى‏گذراند و به « گربه » مشهور شهرت دارد ...

«جری فلچر» (گیبسن)، راننده ی تاکسی نیویورکی، کارش شده کشف توطئه هایی که در سطح کشور و دنیا در حال جریان است. یک روز «جری» ربوده می شود و حالا او اطمینان پیدا می کند که یکی از توطئه هایی که کشف کرده باید درست و واقعی بوده باشد...

بعد از کشته شدن مادر بامبی توسط یک شکارچی، پدرش که فرمانروای جنگل است هیچ راهی جز نگهداری و تربیت پسر جوان و کنجکاوش ندارد. بامبی نیز در جنگل با دوستان و دشمنان زیادی روبرو می‌شود و می‌خواهد مایه افتخار پدرش باشد و…

پنجمین قسمت از مجموعه فیلم های «مقصد نهایی»، همانند قسمت های قبلی، داستان آشنای چند جوان را روایت می کند که هرکدام از آنها به شکل غیرمنتظره ای کشته می شود.

Thirty years after a murder on the night of Avalon Bay's graduation dance, the sleepy town's teens meet grisly ends at the hands of a prowler once thought to be a jilted soldier home from war.

Better watch out! The big guy in red is coming to town once again. This time, Scott Calvin -- also known as Santa Claus -- finds out there's an obscure clause in his contract requiring him to take on a wife. He has to leave the North Pole to fulfill his obligations, or else he'll be forced to give up his Yuletide gig.

Australian outback expert protects his New York love from gangsters who've followed her down under.

ماموریت خواهر و برادر کورتز برای یک جزیره مرموز تعیین می شود، که در آن یک دانشمند ژنتیک و مجموعه ای از بچه های جاسوس رقیب روبرو می شوند.

A group of teenagers are haunted by a despicable act they committed when they were younger. Their actions caused the deaths of three innocent people. Now, on the anniversary of those deaths, an ominous calling card in the form of a carved pumpkin has been placed at each of their homes. Someone is out for revenge...the question is who?

در فیلم مومیایی ۳ ریک اوکانل (برندان فریزر) و همسرش اولین اوکانل (ماریا بلو) مشغول گذراندن دوران بازنشستگی خود هستند که پسر آنها یعنی الکس اوکانل به طور اتفاقی امپراتور باستان “هان” را که سالها پیش به همراه سربازانش توسط یک جادوگر به نام ” زی زوان” دفن شده اند را به دنیا بازمی گرداند و امپراتور هان تصمیم می گیرد تا حکومت خود را دوباره تشکیل دهد و …

با پخش شایعه مرگ کاپیتان جان اسمیت، پوکاهونتاس پریشان می‌شود و به همراه میکو، فلیت و پرنسی مسافرت خود را به طرف انگلستان آغاز می‌کند و…

جونی کورتز پس از وقایع فیلم دوم، بازنشسته شده و به عنوان یک کارآگاه خصوصی کار می‌کند. یک روز رئیس‌جمهور دولین به او اطلاع می‌دهد که خواهرش، کارمن کورتز پس از انجام یک مأموریت ناپدید شده‌است. او مطلع می‌شود که کارمن در یک بازی ویدئویی واقع‌گرایانه به نام بازی باخته گیر کرده‌است. این بازی توسط فردی به نام اسباب‌بازی ساز ساخته شده و هدف آن کنترل دائمی ذهن کودکان است. جونی وارد بازی می‌شود تا کارمن را نجات دهد و بازی را خاموش کند.