"دون ویتو کورلیونه"، بزرگ یک "خانواده" مافیایی نیویورکی است. وقتی یک گنگستر تحت حمایت "سولوتزو"، یک خانواده مافیایی دیگر، قصد خود را مبنی بر فروش و پخش موادمخدر در سراسر نیویورک اعلام میکند، مشکلات شروع میشود. دون ویتو مخالف این کار است و به پولی که از "باج" و قمارخانهها و غیره درمیآورد، راضی است. بنابراین به جانش سوءقصد میکنند. سپس سولوتزو، یکی از مشاوران دون ویتو را میرباید و او را وادار میکند تا پسر دون ویتو را به فروش موادمخدر راضی کند. اما هنگامیکه سولوتزو خبردار میشود که دون ویتو هنوز زنده است، نقشههایش به باد میرود …
«اجکوم» (هنکس) سر نگهبان بخش محکومان مرگ یک زندان ایالتی است. یکی از زندانیان، سیاه پوست تنومند و قوی هیکلی به نام «جان کافی» (دانکن) است که به اتهام قتل دو دختر بچه، به اعدام محکوم شده، در حالی که نیروی خارق العاده ی شفابخشی دارد.
یک گروه از جستجو گران با استفاده از یک سیاه چاله که به تازگی کشف شده است توانستند محدودیت های انسان در سفر های فضایی را از بین ببرند و امکان سفر به مکان های دورتر را فراهم آورند …
«راوی» (نورتن)، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» (پیت) که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.
ماریون کرین (لى) به امید تسهیل کار ازدواجش با سام لومیس (گاوین)، پولهاى کارفرمایش را میدزد و از شهر محل سکونتش خارج میشود و بین راه در هتل بیتس به دست جوانى به نام نورمن (پرکینز) که هتل را اداره میکند، به قتل میرسد...
داستان «جوکر» در دههی ۱۹۸۰ میلادی روی میدهد و زندگی «آرتور فلک» استند-آپ کمدین شکستخوردهای را روایت میکند که با طرد شدن از سوی جامعه به دنیای زیرزمینی جنایت در شهر گاتهام گرایش پیدا میکند.
در جزیرهای منزوی در بریتانی در پایان قرن هجدهم، یک نقاش زن موظف است تکچهره عروسی یک زن جوان را بکشد.
A true story about Frank Abagnale Jr. who, before his 19th birthday, successfully conned millions of dollars worth of checks as a Pan Am pilot, doctor, and legal prosecutor. An FBI agent makes it his mission to put him behind bars. But Frank not only eludes capture, he revels in the pursuit.
"راپسودی بوهمی" یا "حماسه کولی" یک فیلم آمریکایی در سبک زندگینامهای به کارگردانی برایان سینگر و دکستر فلچر و نویسندگی آنتونی مککارتن است. که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. رامی ملک در این فیلم در نقش رهبر گروه کوئین، یعنی فردی مرکوری ظاهر شده است. به غیر از ملک، مایک مایرز، جوزف مازلو، بن هاردی، جوزف مازلو، تام هولندر و گیلیام لی نیز در فیلم ایفای نقش کردهاند. برایان می و راجر تیلور که دو نفر از اعضای گروه کوئین بودند؛ در ساخت فیلم و به خصوص سکانسهای مربوط به اجرای کنسرت با سازندگان فیلم؛ همکاری کردند. فیلم حوادثی را در طی سالهای ۷۰ تا اوایل دهه ۹۰ که برای مرکوری و گروه کوئین رخ داد را به تصویر میکشد ...
After one of their shoplifting sessions, Osamu and his son come across a little girl in the freezing cold. At first reluctant to shelter the girl, Osamu’s wife agrees to take care of her after learning of the hardships she faces. Although the family is poor, barely making enough money to survive through petty crime, they seem to live happily together until an unforeseen incident reveals hidden secrets, testing the bonds that unite them.
یک کارآگاه در مورد مرگ یک پدرسالار خانواده ای عجیب و غریب و مبارز تحقیق می کند.
مامور ویژه ای بنام «وید ویلسون» (رایان رینالدز) که تبدیل به یک مزدور شده است، تحت یک آزمایشی شرورانه قرار میگیرد و قدرت های ویژه ای بدست می آورد. او با استفاده از این قدرتش شروع میکند به شکار افرادی که زندگی اش را نابود کردند.
یک نوجوان دبیرستانی خجالتی و ترسو بعد از اینکه توسط یک عنکبوت جهش یافته گزیده میشود، خصوصیاتی همانند عنکبوتها در بدن خود مشاهده میکند. بعد از حادثه غم انگیزی که برای خانوادهاش رخ میدهد، او تصمیم میگیرد از این تواناییهای منحصر به فردش، همانند قهرمانها در مقابل انسانهای شرور استفاده کند.
Police officer Asger Holm, demoted to desk work as an alarm dispatcher, answers a call from a panicked woman who claims to have been kidnapped. Confined to the police station and with the phone as his only tool, Asger races against time to get help and find her.
Cal Weaver is living the American dream. He has a good job, a beautiful house, great children and a beautiful wife, named Emily. Cal's seemingly perfect life unravels, however, when he learns that Emily has been unfaithful and wants a divorce. Over 40 and suddenly single, Cal is adrift in the fickle world of dating. Enter, Jacob Palmer, a self-styled player who takes Cal under his wing and teaches him how to be a hit with the ladies.
Several friends travel to Sweden to study as anthropologists a summer festival that is held every ninety years in the remote hometown of one of them. What begins as a dream vacation in a place where the sun never sets, gradually turns into a dark nightmare as the mysterious inhabitants invite them to participate in their disturbing festive activities.
هیچ چیز آنطور که به نظر میرسد نیست وقتی یک رابطهی یکشبه پیچیده به قتلهای زنجیرهای یک قاتل سریالی تبدیل میشود.
Four very different people live in the same building but avoid each other because of differences in how they live their lives, what they believe in, and where they come from. They would probably never exchange a word, but misfortune pushes them towards each other. Their lives entangle in ways that profoundly challenge deep-held beliefs and prejudices surrounding material status, sexual orientation, nationality and religion. Slowly, and even painfully, they begin to open up to each other and recognize the essential humanity each of them possesses.
چهار زن بدون هیچ وجه اشتراکی، باید قرض شوهرانشان را به خاطر فعالیتهای خلافکارانه بپردازند.
مایکل فینکل (جونا هیل) که روزنامه نگار نیویورک تایمز است یک تماس تلفنی از شخصی بنام کریستین لونگو (جیمز فرانکو) دریافت می کند، که این شخص یکی از تحت تعقیب ترین سوژه های اف.بی.آی می باشد. جالب اینجاست که وی به مدت زمان بسیاری با نام جعلی فینکل زندگی می کرده است، و همین موضوع پای مایکل فینکل را به ماجراهای این تبهکار باز می کند...