دو مرد زندانی عهد می بندند که پس از چند سال، از طریق رفتار مناسب با عرف، به آرامش و رهایی نهایی دست یابند.
«راوی» (نورتن)، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» (پیت) که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.
ولادیسلاو (برودی) که یک نوازنده متبحر پیانو است ، مشغول یک اجرای رادیوئی است که انفجار یکی از بمب های آلمان نازی استودیوی رادیو ورشو را به هم می ریزد. ورشو تحت حمله نازی ها قرار گرفته و خانواده ثروتمند ولادیسلاو از جمله پدر ، مادر ، برادرش هنریک و خواهرانش بعد از اشغال این شهر ناچار به ترک آپارتمان مجهزشان هستند. رفتارهای خصمانه ای که با یهودیان می شود این خانواده را نیز می آزارد اما هنوز هیچ کس هدف واقعی این برنامه را نمی داند ، تا اینکه نازی ها یهودیان را سوار یک واگن باری می کنند تا به جایی نامعلوم ببرند. یکی از آشنایان خانواده در پلیس یهودی او را بیرون می کشد و با کمک دوست دیگری در آپارتمانی پنهان می شود. مدتی بعد ورشو غرق گرسنگی ، نکبت و بیماری می شود و ولادیسلاو با مو و ریشی بلند مدام تغییر مکان می دهد تا کسی او را پیدا نکند ، اما سروانی آلمانی ولادیسلاو را در خانه ای متروکه پیدا می کند و ...
دام کاب (بازیگری لئوناردو دی کاپریو) یک دزد ماهر در استخراج اسرار ارزشمند مورد نیاز سازمانهای جاسوسی و شرکتهای تجاری و چندملیتی است. توانایی او در این است که هنگامی که دیگران در خواب هستند و ذهنشان در آسیب پذیرترین وضعیت است اسرار کلیدی آنان را از درون رویاهایشان ربوده و در دنیای بیرون از خواب، این اسرار را به خریداران متقاضی عرضه میکند. یکی از مشتریان وی به او پیشنهادی می دهد که نمی تواند جواب منفی به او دهد، به همین خاطر گروهی را جمع می کند تا...
«مارتی مکفلای» 17 ساله است و با دانشمندی به نام «اِمت براون» آشنا میشود. این دانشمند در حال ساخت ماشین زمان است و قصد دارد آن را مورد آزمایش قرار دهد. این دو در لحظهی امتحان ماشین زمان، مورد حملهی یک گروه تروریستی قرار میگیرند و «مارتی» که سعی میکند از دست آنها فرار کند، به 30 سال قبل برمیگردد.
داستان غیر واقعی این فیلم از این قرار است که در طول اشغال فرانسه توسط آلمانی ها در جنگ جهانی دوم یک گروه از سربازهای یهودی آمریکایی در گروهی معروف به پست فطرت ها به طور ویژه انتخاب میشوند تا با پوست کندن سر آلمانی ها و کشتن وحشیانه ی آنها در همه جا ترس به وجود بیاورند.این گروه در عبور از یک گذرگاه با یک دختر نوجوان یهودی فرانسوی برخورد میکنند که از یک تئاتر در پاریس گریخته است و …
شش سارق (با نامهای مستعار آقای سفید، آقای طلایی، آقای صورتی، آقای نارنجی، آقای آبی و آقای قهوهای) از طرف گنگستری به نام 'جو کپت و پسرش ادی برای سرقت از یک فروشگاه الماسفروشی اجیر میشوند. هیچگاه صحنهٔ اصلی دزدی نشان داده نمیشود و بیننده فقط حوادث پیش و پس از آن را میبیند. از بین سارقان، آقای آبی و قهوهای در حین دزدی کشته میشوند و آقای نارنجی نیز زخمی میشود. آنها متوجه میشوند یک نفر آنها را لُو داده است زیرا پلیسها در آنجا کمین کرده بودند. هر کدام از اعضا در پی پیدا کردن کسی است که آنها رو لو داده است.
مرثیهای بر یک رؤیا نام فیلمی درام و روانشناسی به کارگردانی دارن آرونوفسکی و نویسندگی دارن آرونوفسکی و هوبرت سلبی جونیور محصول سال ۲۰۰۰ از شرکت آمریکایی آرتیسان اینترتیمنت میباشد. این فیلم بر اساس رمانی به همین نام نوشته هوبرت سلبی جونیور ساخته شدهاست.
یک عروس بعد از کمای طولانی، بیدار میشود. اثری از بچهای که قبلا در شکم داشته نیست. تنها چیزی که در ذهن دارد، انتقام گرفتن از تیم قاتلینی است که به او خیانت کردند، تیمی که خودش هم زمانی عضو آن بود.
کوین کاستنر در نقش یک سرباز آمریکایی بعد از شرکت در جنگ و نشان دادن شجاعت خود جایی را برای سکونت دور از مردم انتخاب میکند، به مرور زمان با سرخپوستها ارتباط برقرار میکند و عامل این ارتباط هم زنی سفیدپوست است که چند سرخ پوست خشن در زمان کودکی پدر و مادرش را به قتل رساندند و حال وضعیت روانی مناسبی ندارد.
در مورد اشتباه روابط بین دو جوان گاوچران است که در جوانی رخ می دهد و به ماجرای زندگی آنها در طی سالها پس از به هم زدن رابطه دوستیشان می پردازد…
"آندرا ساچز" روزنامه نگار ساده ای است که به تازگی فارق التحصیل شده است.او به عنوان دستیار دوم "میراندا پرایستلی" مدیر اجرایی بی رحم و جدی یک مجله مد استخدام می شود. رویای "آندرا" تبدیل شدن به یک رونامه نگار ماهر و روبرو شدن با چالش در شغل حرفه اش است .دستیار اول "میراندا" توصیه هایی درباره طرز رفتارش به "میراندا" می کند...
کوکائین ضربه یا کوکائین فیلمی دربارهٔ زندگی نامهٔ جورج جانگ، قاچاقچی آمریکایی کوکائین است که بر اساس داستانهای واقعی زندگی او در سال ۲۰۰۱ ساخته شدهاست. کارگردان این فیلم تد دم است. دیوید مک کنا و نیک کاساوتس داستان آن را از کتابی نوشتهٔ بروس پورترز اقتباس کردند. جانی دپ در این فیلم نقش جورج جانگ را ایفا کردهاست.
The Borg, a relentless race of cyborgs, are on a direct course for Earth. Violating orders to stay away from the battle, Captain Picard and the crew of the newly-commissioned USS Enterprise E pursue the Borg back in time to prevent the invaders from changing Federation history and assimilating the galaxy.
میلیونری خبیث معروف به «گلدفینگر» (فروبه)، به همراه گروهی از تبهکاران بین المللی از جمله «پوسی گالور» (بلکمن)، با طرح نقشه ای هوشمندانه قصد سرقت خزانه ی طلای «فورت ناکس» را دارد. اما «جیمز باند» (کانری) موفق می شود نقشه های او را عقیم بگذارد...
Tom Ripley is a calculating young man who believes it's better to be a fake somebody than a real nobody. Opportunity knocks in the form of a wealthy U.S. shipbuilder who hires Tom to travel to Italy to bring back his playboy son, Dickie. Ripley worms his way into the idyllic lives of Dickie and his girlfriend, plunging into a daring scheme of duplicity, lies and murder.
Extremely shy Lars finds it impossible to make friends or socialize. His brother and sister-in-law worry about him, so when he announces that he has a girlfriend he met on the Internet, they are overjoyed. But Lars' new lady is a life-size plastic woman. On the advice of a doctor, his family and the rest of the community go along with his delusion.
یک هواپیمای مسافربری هنگام پرواز با نقص فنی مواجه میشود، اما به لطف مهارت خلبان، تقریباً همه مسافران از این حادثه مرگبار جان سالم به در میبرند. با این حال، تحقیقات بعدی، موضوعی ناخوشایند را در مورد این حادثه آشکار میسازد که…
سرآغاز جنگ جهانی سوم است. در ایالتهای میانی آمریکا، گروهی از نوجوانان با هم متحد میشوند تا از شهر و کشورشان در برابر نیروهای شوروی دفاع کنند.
After Carol accidentally chops off Glenn's finger in the kitchen, she decides that she is not giving it back to him until he confesses all his affairs.