کره جنوبی، سال ۱۹۸۶. برای دومین بار جسد یک زن، با دست و پای بسته، و در حالی که مورد تجاوز قرار گرفته پیدا میشود. دو کارآگاه پلیس محلی خشن و خیره سر مأمور رسیدگی به این پرونده شده و بدون هیچ ترفند خاصی، تنها با شکنجه و بازجویی مظنونین در کارشان جلو میروند. تا اینکه یک کارآگاه حرفهای از سئول میآید تا به آن دو در تحقیقات کمک کند. بعد از پیدا شدن سومین جسد زن، آنها سرنخهایی از این قاتل سریالی بهدست میآورند...
"لیزا" (جونز)، یک مدل، "سام هندریکس" (زیمبالیست جونیر) عکاس را متقاعد میکند تا عروسکی را مخفیانه از گمرک فرودگاه بگذراند. "سام" عروسک را با خود به آپارتمانی میبرد که آنجا با همسر نابینایش "سوزی" (هپبرن) زندگی میکند، غافل از اینکه عروسک پر از محموله موادمخدر گرانقیمتی است که "لیزا" میخواهد آن را از چنگ شریکش، "روت" (آرکین)، درآورد...
فیلمنامه بدل را می توان تلفیقی از طرح داستانی دو فیلم سرگیجه و پنجره عقبی آلفرد هیچکاک دانست. موسیقی متن پینو دوناجو نیز در اغلب صحنه ها شنیدنی است. ـ داستان: یک بازیگر درجه چندم فیلم های ترسناک به نام جیک، به دلیل بیماری کلاستروفوبیا (ترس از فضاهای بسته) از کار اخراج می شود و پس از آنکه به بی وفایی همسرش نیز پی می برد، زندگیش را رها می کند تا در آپارتمان یکی از دوستانش ساکن شود. کمی بعد او پشت تلسکوب کنار پنجره آپارتمان، شاهد.....
زن مغازه دار جوان و متاهلی رابطه ای را با یک پسر جوان آغاز می کند که فکر می کند «هولدن کالفیلد» ( شخصیتی خیالی و چهره اصلی داستان ناتور دشت اثر مشهور جی دی سالینجر است ) است...
شیوا پس از به زندان افتادن شوهرش از امیرعلی پسرشان به سختی مراقبت می کند. امیرعلی که حالا کلاس اول دبستان است با تصمیم مادرش و مددکار اجتماعی، پی می برد پدرش در زندان محبوس است. وی احساس پدرانه او را در می یابد. پدر امیرعلی معلمی است که در یک درگیری خیابانی فردی را به قتل رسانده و در آستانه قصاص نفس قرار گرفته است. از مرگ می هراسد و دوست دارد برای فرزندش پدری کند. اما اولیای دم، به خصوص خواهر دو قلوی مقتول هنوز قاتل را نبخشیده اند ...