بهدستور خداوند، ابراهیم فرمان یافت که پسرش اسحاق را در کوه موریه قربانی کند. ابراهیم هنگام سفر به محل قربانی، در کنار اسحاق و دو خدمتکار، مملو از خاطرات زنده از سالهایی است که او و ساره در حسرت پسری که به آنها وعده داده شده بود سپری کردند، پسری که اکنون باید بر روی قربانگاه قرار بگیرد.
« دلیله » ( لامار ) مىكوشد تا دل قهرمان شكستناپذیر ، « شمشون » ( ماتیور ) را به دست آورد . اما پس از این كه از « شمشون » ، بىمهرى مىبیند با دشمنانش هم دست مىشود و به لطف اغوا ، راز قدرت افسانهاى او را در میابد .