«دکتر ژیوا گو» (شریف) در گیرودار جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر گرفتار می آید، به خاطر اشعارش دچار مشکل می شود... و از محبوبه اش دور می افتد...

جولین دندیو در مونتوبان در سال 1944 در یک جراح در بیمارستان محلی. او از فرماندهی ارتش آلمان به مونتوبان خبر می دهد که دوستش فرانکوئیس را به رانندگی همسر و دخترش در

سوته پس از موفقیت «اصول و ارزش های زندگی» (1970)، در این فیلم نیز ثابت می کند که می تواند با قدرت زیاد داستانی ساده و روزمره را تعریف و بازیگران را هدایت کند. او در عین حال تصویر خوبی از جامعه ی فرانسه را در سال های دهه ی 1970 ارائه می دهد که ارزش جامعه شناختی به فیلمش می بخشد. ـ داستان: «رزالی» (اشنایدر)، «داوید» (فری) را در مجلس سومین عروسی مادرش دوباره می بیند: آنان پیش از آن که «رزالی» با «آنتوان» (اورسینی) ازدواج کند و صاحب دختر بچه ای شود، به یک دیگر علاقه مند بودند. «سزار» (مونتان) که مدت هاست به این زن بیوه علاقه پیدا کرده و با هم رابطه ای نیز دارند، به آشنایی دوباره ی «رزالی» و «داوید» حسادت می کند...