هنگامی که جولی وارده، اجتماعی و وارث، شروع به دریافت نامه های باج خواهی منتسب به یک قاتل سریالی مرموز می کند، گمان می کند که معشوقه سابق ظالم و سادیست خود، ژان پشت آنهاست. با شوهرش نیل که اغلب از شهر خارج می شود، او در آغوش جورج پسر عموی دوستش می افتد و وقتی قاتل ناشناس شروع به حرکت می کند، می ترسد که یکی از سه مرد زندگی او قاتل باشد.