«جری فلچر» (گیبسن)، راننده ی تاکسی نیویورکی، کارش شده کشف توطئه هایی که در سطح کشور و دنیا در حال جریان است. یک روز «جری» ربوده می شود و حالا او اطمینان پیدا می کند که یکی از توطئه هایی که کشف کرده باید درست و واقعی بوده باشد...
شهر بارو در آلاسکا هر سال "۳۰ روز " در تاریکی فرو میرود، دورهای در زمستان که در تاریکی به سر میبرد و روز نمیشود. پس از آماده شدن شهر برای یک ماه تاریکی، یک غریبه از یک کشتی بزرگ در ساحل وارد شهر میشود و ارتباطات و حملونقل شهر را با دنیای بیرون خراب میکند. کلانتر بارو ، ابن اولسون میفهمد که همسر او ، استلا ، آخرین پرواز به دنیای بیرون را از دست داده و باید ۳۰ روز در این شهر مخوف بماند. در آن شب ، گروهی از خون آشامها ، به سرپرستی مارلو ، به اکثر شهرها حمله کرده و مردم را به قتل میرسانند. استلا و چند بازمانده دیگر مجبور میشوند تا در یک خانه مسکونی با یک اتاق زیر شیروانی پنهان شوند.
به نظر می رسد کارآگاه هافمن آخرین فرد زندهای است که میراث جیگساو را ادامه میدهد. اما هنگامی که راز او تهدید میشود، او باید به شکار برود تا تمام سرنخهای باقیمانده را از بین ببرد.