یکی از مأموران اداره پلیس شهر بوستون به اسم بیلی کاستیگان از سوی دو تن از فرماندهانش یعنی کاپیتان کوئینان و سرجوخه دیگنام مأموریت پیدا میکند تا بصورت ناشناس در تشکیلات یک باند گانگستری بسیار مهم و خطرناک که رهبری آن برعهده فردی به اسم فرانک کاستلو است نفوذ نماید تا خبرهای آنجا را به اداره پلیس منتقل کند. از سوی دیگر یکی از افراد مهم و وفادار به کاستلو به اسم کالین سالیوان بعنوان یک پلیس به اداره پلیس شهر میپیوندد تا برای کاستلو خبرچینی کند. پس از گذشت مدتی از این اتفاقات بیلی پی میبرد که گانگسترها یک جاسوس در اداره پلیس دارند و کالین نیز از سوی دیگر متوجه میشود فردی در تشکیلات آنها برای اداره پلیس جاسوسی میکند. با این وجود کالین و بیلی از مأموریت و هویت واقعی همدیگر اطلاعی ندارند و هر کدام در تلاشند تا هر چه زودتر فرد جاسوس را بدام بیندازند.
نخستین فیلم دنیرو، درمقام کارگردان، ازهرنظر به موفقیت می رسد؛ ازجمله در تعریف قصه و فضاسازی. فیلم شخصیت هایی زنده و گفت وگوهایی به یادماندنی دارد ودرکل، سرپا و پُرشر وشور است. ـ داستان: دهه 1960، محله ی ایتالیایی نشین در برانکس نیویورک. پسربچه ای به نام «کالوجرو» (کاپرا) همراه با خانواده اش در همسایگی نوشگاهی زندگی می کند که پاتوق «سانی» (پالمینتری) و دارودسته ی مافیایی اش است؛ همان جایی که «لورنزو» (دنیرو)، پدر «کالوجرو» هشدارش داده که آن طرف ها نپلکد...
شهرى در مرز امریکا و مکزیک. بازرس ویژه ى مواد مخدر دولت مکزیک با «هنک کوینلین» ( ولز )، کارآگاه امریکایى خلافکار و در شرف بازنشستگى درگیر میشود...
یازده اپیزود که در کافه ها و رستوران ها می گذرد و در تمام آن ها وجود قهوه و سیگار مشترک است...
گروهی از نوجوانان ظاهراً آشنا، خود را تحت تعقیب قاتلی نقابدار مییابند که بیش از حد آشنا به نظر میرسد! با افزایش تعداد قربانیان و شدت گرفتن لحظات خندهدار، هیچ یک از فیلمهای ترسناک محبوب شما از هجو تیز و برنده این نقیضه فوقالعاده خندهدار در امان نمیماند!