شهر بارو در آلاسکا هر سال "۳۰ روز " در تاریکی فرو می‌رود، دوره‌ای در زمستان که در تاریکی به سر می‌برد و روز نمی‌شود. پس از آماده شدن شهر برای یک ماه تاریکی، یک غریبه از یک کشتی بزرگ در ساحل وارد شهر می‌‌شود و ارتباطات و حمل‌ونقل شهر را با دنیای بیرون خراب می‌کند. کلانتر بارو ، ابن اولسون می‌فهمد که همسر او ، استلا ، آخرین پرواز به دنیای بیرون را از دست داده و باید ۳۰ روز در این شهر مخوف بماند. در آن شب ، گروهی از خون آشام‌ها ، به سرپرستی مارلو ، به اکثر شهرها حمله کرده و مردم را به قتل می‌رسانند. استلا و چند بازمانده دیگر مجبور می‌شوند تا در یک خانه مسکونی با یک اتاق زیر شیروانی پنهان شوند.

ری والر بازیکن سابق بیسبال که به‌دلیل یک بیماری فرساینده مجبور به بازنشستگی زودهنگام شده است به‌همراه همسر و دو فرزندش به خانه جدیدی نقل مکان می‌کند. او امیدوار است که استخر حیاط پشتی برای بچه‌ها سرگرم کننده باشد و تن‌درمانی برای خودش فراهم کند. با این حال، یک راز تاریک از گذشته خانه به‌زودی نیروی شرورانه‌ای را آزاد می‌کند که خانواده را به اعماق وحشت گریز‌ناپذیر می‌کشاند.