«اسپیریت»، کره اسب نری است که در غرب بکر و دست‌نخورده به دنیا آمده؛ مادرش عاشق او است و نزد گلهٔ اسب‌های وحشی که با آنها به این‌سو و آن‌سو می‌دود، بسیار عزیز است. یک شب کاشفانی که به آن منطقه آمده‌اند، او را اسیر می‌کنند و به سواره نظام آمریکا که در حال پاک‌سازی منطقه برای کشیدن خط آهن هستند می‌فروشند…

دو دشمن بزرگ دانشگاه، سال‌ها پس از فارغ‌التحصیلی برای یک عروسی در استرالیا دوباره به هم می‌رسند و به دلایل شخصی خود وانمود می‌کنند که عاشق هستند.

الکس «هیچ»، نوعی دلال ازدواج است و به مردها در مورد برقراری رابطه با زن های رؤیایی شان، مشورت می دهد. تا این که خودش علاقه مند دختر روزنامه نگاری به نام «سارا ملاس» می شود و به این ترتیب روش هایش محک خواهد خورد…

نامزد جوی الیس (کامرون دیاز) در جشن تولدش جوی را ترک می‌کند، در همین زمان جک فولر (اشتون کوچر) که توسط پدرش که رئیس او هست از کار اخراج می‌شود. هر دو احساس ناراحتی می‌کنند و توسط بهترین دوستان‌شان برای سفر به لاس‌وگاس می‌روند. به خاطر خطای کامپیوتری به جک و جوی به اشتباه یک اتاق داده می‌شود و این دو به طور اتفاقی یکدیگر را ملاقات می‌کنند. بعد از مشخص شدن جریان به آن‌ها برای جبران این خطا بلیط کلوب و پارتی‌های مختلف داده می‌شود. بعد از پارتی و خوردن مشروب آن‌ها با هم ازدواج می‌کنند اما صبح روز بعد می‌فهمند که این یک اشتباه بوده و باید از یکدیگر جدا شوند. قبل از این‌که آن‌ها جدا شوند جک با یک ۲۵ سنتی که در اصل برای جوی است در یک ماشین شهربازی استفاده می‌کند. جک برنده می‌شود و سه میلیون دلار جایزه می‌گیرد. اما جوی به یاد جک می‌آورد که که ۲۵ سنتی در اصل برای او بوده و آن‌ها با هم ازدواج کرده‌اند و این پول را باید با هم نصف کنند...