پس از مراسم ازدواج ویل کین کلانتر شهر هادلی ویل، هنگامی که به قصد ایجاد زندگی جدیدی همراه زن زیبایش خیال ترک شهر را در سر دارد، خبردار می‌شود که فرانک میلر تبهکاری که چند سال پیش به زندان فرستاده با قطار نیمروز و به قصد انتقام از او به آن شهر خواهد آمد. دوستانش می کوشند تا وی را ترغیب به ترک شهر نمایند، اما او فرار را چاره کار نمی‌داند و تصمیم می‌گیرد تا با آن فرد و هم دستانش مواجه شود...

وقتی گروهی از افسران پلیس سه مرد متهم به قتل کشاورز بومی را دستگیر میکنند. میان آنها اختلاف بروز میکند، آیامجرمین را به قانون بسپارند.یا بدون محاکمه به قتل برسانند.

« لسلى » ( تیلر ) ، با گله‏ دار بزرگ ، « بیك بندیكت » ( هادسن ) ، ازدواج كرده است . از طرف دیگر ، جوانى آس‏وپاس به نام « جت رینك » ( دین ) كه به « لسلى » نظر داشته ، حالا صاحب یك چاه نفت شده و به رقابت با « بیك » مى ‏پردازد...

یک مرد بیگناه از مجازاتی که برایش در نظر گرفته شده است، جان سالم به در می برد، و مدتی بعد بعنوان مرد قانون باز می گردد تا عدالت را برقرار سازد...

"جان چیسام" به عنوان یکی از بنیانگذاران شهر لینکولن، با آمدن "لاورنس مورفی" به مقاصد سوال برانگیز به فروشگاه، بانک و زمینهای شهر به شدت نگران می شود. او به همراه یکی از مزرعه داران درستکار تلاش می کنند با استفاده از قانون در مقابل "مورفی" قرار بگیرند اما او قانون را بدست دارد و...

جورج واشنگتن مکلینتوک، شخصی فروتن که با دوستان و دشمنان خود به طور یکسان رفتار می کند، همچنین با فقرا و رعیت ها مثل آدم های ثروتمند و درباری. او بسیار مضطرب است زیرا دخترش "بکی" دو سالی است که برای تحصیل از او دور شده است و...

یک قانون شکن نوع جدیدی از نظم و قانون را برای خود تصویب کرده و اقدام به ساخت شهری در غرب وحشی می کند و...

پس از اینکه از قانون ناامید می شود، یک فروشنده اسب تصمیم می گیرد خود عدالت را برای گله داری بزرگ اجرا کند و...