«فانی» (آلوین) و «الکساندر» (گوو) زندگی خوش و آرامی را با مادر و پدرشان، «اسکار» (ادوال) و «امیلی اکدال» (فرولینگ)، که در کار تیاتر هستند، می گذرانند. با مرگ پدر در اثر سکته ی قلبی و بعدتر ازدواج «امیلی» با یک کشیش خشک و مقرراتی به نام «اسقف ورگروس» (مالمسیو)، بچه ها آزادی و نشاط شان را از دست می دهند.
تاجر شهری، لیو یوشنگ، برای مراسم خاکسپاری پدرش، معلم روستا، به روستای زادگاهش در شمال چین باز میگردد. او درمییابد که مادر سالخوردهاش اصرار دارد که همه آداب و رسوم مرسوم تدفین را رعایت کنند، علیرغم این واقعیت که زمانه بسیار تغییر کرده است، و این کار مردم بسیاری را درگیر حمل جسد پدرش به روستا، مسیر خانه، میکند. همانطور که یوشنگ در مورد پیچیدگیهای موجود در سازماندهی چنین شاهکاری بزرگ بحث میکند، داستان جادویی چگونگی اولین ملاقات پدر و مادرش و دور هم جمع شدنشان را به یاد میآورد.
این فیلم دومین قسمت از سهگانه فیلمهایی در مورد مشغلههای جامعه فرانسوی است و داستان مردی لهستانی را به تصویر می کشد که همسر فرانسویاش قصد دارد از او طلاق بگیرد.
لارنس کسدان مرگ «الکس» را بهانه ي گرد آمدن شخصيت هايش قرار مي دهد و فيلم نامه اش را بر همين بنا استوار مي کند و انسجام مي بخشد. او غم غربت خود را به دهه ي 1960 با گنجاندن انبوه ترانه ها و موسيقي اين دهه بروز مي دهد. ـ نامزد سه جایزه اسکار و دو جایزه گلدن گلوب 1984 و یک جایزه بفتا 1985 ـ داستان: پس از مرگ «الکس مارشال»، دوستانش، «هارولد» (کلاين) و «سارا کوپر) (کلوز) تصميم مي گيرند براي يادبود او، مجلسي در آخر هفته برگزار کنند. به غير از «کلوئه» (تيلي)، دختري حدودا بيست ساله که محبوبه ي «الکس» بوده، بقيه ي حاضران در مجلس، هم کلاسي هاي دوران دانشگاه «الکس» هستند....
مردی مجرد به نام «چارلز» (گرانت) در یک جشن عروسی «کری» (مک داول) را می بیند و شیفته ی او می شود ...