وقتی آقای هریگان فوت می‌کند، نوجوانی که با او دوست شده بود و کارهای عجیب و غریبی برای او انجام می‌داد، تلفن هوشمند آقای هریگان را پیش از دفن در جیب وی می‌گذارد و وقتی جوان تنها پیامی برای دوست مرحوم خود می‌گذارد، از دریافت پیامک برگشتی شوکه می‌شود.

برای ماریسول ریورا، یک نسل اولی مکزیکی-آمریکایی، دانشکده تمام چیزی است که او برای آن تلاش کرده است. او صبح‌ها را به تمیز کردن اتاقک‌های اسب و عصرها را صرف مطالعه می‌کرد. اکنون، با یک بورس تحصیلی در دست، او آماده است تا جنوب غرب تگزاس را ترک کند و زندگی جدید خود را آغاز کند. با این حال، وقتی ماریسول به دروغ به یک جنایت متهم می‌شود، یک حقیقت دلخراش را می‌آموزد: او فاقد مدارک قانونی است. ماریسول که مجبور به فرار می‌شود، آمریکای مهربان را در میان یک سیستم بوروکراسی خشن کشف می‌کند. ماریسول که فیلمی پخته از دریچه مهاجرت است، به بررسی انتقادی ظلم و تبعیض سازمان یافته و علیت نژادپرستی می‌پردازد.