هنگامی که یک داماد خجالتی در حضور ناخواستهی یک زن جوان از دنیا رفته سوگند عروسی خود را تمرین میکند، دختر از قبر برمیخیزد، با این فرض که داماد با وی ازدواج کرده است.
یک سایبورگ که مدت ها غیرفعال شده بود بار دیگر به زندگی باز میگردد ولی چیزی از گذشته به یاد ندارد و تصمیم میگیرد که دریابد در گذشته چه اتفاقاتی برایش افتاده است.
سقوط شهابسنگی جادویی در شهر، به سگهای نگهبان قدرتهایی فوقالعاده داده و آنها را به سگهایی قدرتمند و توانا تبدیل میکند، اما…
سازمان بین المللى تبهكاران معروف به «اسپكتر» قصد پیدا کردن یک ماشین رمزگشایی روسی را دارد، و «جیمز باند» باید قبل از این سازمان، ماشین را پیدا کند. او در حالی که در یک رابطه عشقی با دختری روسی بنام «تاتیانا رومانوف» شده، به استانبول می رود و در همین حین مامورین سازمان اسپکتر نیز به دنبال او هستند...
« جیمز باند » ( كانرى ) براى تحقیق دربارهى قتل یكى از مأموران سازمان جاسوسى انگلستان به جاماییكا فرستاده مى شود. در آن جا متوجه دخالت « دكتر نو » ( وایزمن ) مرد متنفذ و مرموز منطقه در این جریان و ارتباط او با سازمان تبهكارى بین المللى « اسپكتر » مى شود...
«جیمز باند» (مور) و یک جاسوسه ی روسی «سرگرد آنیا آماسووا» (باخ)، برای مقابله با نقشه های «کارل استرومبرگ» (یورگنس)، روان پریش که قصد نابودی جهان را دارد، هم راه می شوند. «استرومبرگ» دستیار دو متر و بیست سانتیمتری دندان فولادی اش، «کوسه» (کیل) را به مصاف «باند» می فرستد...
جیمی ریس تازه فارغالتحصیل شده دانشگاه با کلی امید و آرزو برای آیندهاش به خانه برمیگردد، اما متوجه میشود که خانه آنطور که او آن را ترک کرده است، نیست. در حالی که او بهدنبال یافتن هدف خود در این جهان میگردد، سرنوشت زمانی دخالت میکند که جیمی به طور غیرمنتظرهای خود را تحت کنترل یک برجا مانده باستانی از بیوتکنولوژی موجودات فضایی میبیند: سوسک سرگین غلتان.
سازمان بین المللی جنایی، اسپکتر، به دنبال راه انداختن جنگ جهانی سوم است. اما «جیمز باند» (کانری) وارد عمل می شود و خیلی زود مرکز فرماندهی دشمن در اطراف آتشفشان خاموشی را شناسایی می کند...
«جیمز باند» (لازنبی) در پی سازمان بین المللی جنایی اسپکتر به سواحل پرتغال می رود و در آ نجا مانع خودکشی دختری به نام «تریسی» (ریگ) می شود.وقتی رئیسش، «ام» (لی) او را به لندن احضار می کند، مأموریتش در یافتن «بلوفلد» (ساوالاس)، سر دسته ی اسپکتر، نیمه کاره می ماند...
«ژنرال کوسکوف» (کرابه) از مأموران اطلاعاتی روسیه، با کمک «جیمز باند» (دالتن) به غرب پناهنده می شود تا اطلاعاتی را درباره ی عملکرد «ژنرال پوشکین» (ریس دیویز) از دیگر فرماندهان کا.گ.ب. لو بدهد. «کوسکوف» را گروهی ضربتی می ربایند و «باند» در جست و جوی قضیه به خود او مظنون می شود.
«جیمز باند» (مور) مأموریت می یابد تا برای تحقیق درباره ی فعالیت های غیرقانونی مرد متنفذ و مرموزی به نام «اسکارامانگا» (کریستوفر لی) به شرق دور برود...
کارخانه داری به نام «ماکس زورین» (واکن) قصد دارد تا با جاری ساختن آب دریا در گسل سن آندریاس و ایجاد زلزله، زمینه ی نابودی سیلیکان ولی کالیفرنیا را فراهم سازد. «جیمز باند» (مور) که مأموریتش جلوگیری از اقدامات «زورین» است سرانجام او را از بالای پل گلدن گیت به رودخانه ی سن فرانسیسکو می اندازد...