یوری اورلوو (نیکلاس کیج) یک دلال اسلحه است. او کارش را با فروختن اسلحه به اوباش خیابانی شروع می کند و بعد از گذشت ۱۰ سال، با یک فرمانده ارتشی افریقایی قرارداد فروش سلاح می بندد. از طرفی یک مامور پلیس بین الملل نیز او را تعقیب می کند و در این بین او میان وسوسه‌های نفسانی برای ادامه به این تجارت و عذاب وجدان بخاطر این تجارت کثیف، می ماند.

فرانسیس ایکس هامل (اد هریس) یک فرمانده سرتیپ و ژنرال دریادار آمریکایی است که به خاطر بی عدالتی و بی توجهی یعنی عدم ترفیع درجه و حمایت مادی و معنوی برای خود و خانواده‌شان در دستگاه نظامی و حکومتی به همراه همتایان دریادار با رتبه‌های پائین تر خود تصمیم به قیام به شیوه‌ای غیر انسانی می‌گیرند. وی و نیروهایش به انبار سلاحی حمله می‌کنند و تعدادی موشک مسلح به عامل عصبی وی.ایکس می‌ربایند. سپس به جزیره آلکاتراز هجوم می‌برند و در زندان آلکاتراز ۸۱ توریست را که برای گردش و تفریح و بازدید زندان آماده‌اند در سلول‌های زندان گروگان می‌گیرند و …

افسر پلیس «جان مکلین» (بروس ویلیس) برای استقبال همسرش به فرودگاه می‌رود، ولی در آنجا متوجه می‌شود که یک گروه تروریستی در پی اشغال فرودگاه و هواپیما ربایی هستند. او با آنها درگیر شده و سرانجام با کمک پلیس موفق به خنثی ساختن عملیات آنها می‌شود.

تحلیل گر سابق سیا، «جک رایان» (فورد) که همراه همسر و دخترش برای تعطیلات به لندن رفته، در جریان یک درگیری خیابانی یکی از تروریست های ارتش آزادیبخش ایرلند را به قتل می رساند و پس از بازگشت به امریکا، هدف انتقام سازمان قرار می گیرد.

گوردي بروئر (شوارتسنگر)، آتش نشان لس آنجلسي، پس از کشته شدن همسر و پسرش در بمب گذاري مقابل دفتر نمايندگي کلمبيا، وارد عمل مي شود تا به سبک خودش، انتقام بگيرد.