جانی هوکر، کلاهبرداری خورده‌پا، از دویل لانگان، رئیس مافیایی بزرگ بدون آنکه بداند دزدی می‌کند. لانگان خواهان انتقام از این بی‌حرمتی است. پس از اینکه یکی از همکاران هوکر، لوتر، کشته می‌شود او فرار کرده و نزد هنری گوندورف رابط لوتر می‌رود. هوکر می‌خواهد از توانایی گوندورف استفاده کند تا بتواند لانگان را بکشند. از اینرو، آن‌ها نقشه‌ای پیچیده را طراحی می‌کنند و از برخی افراد نیز کمک می‌گیرند که خود خواهان سهم هستند. در این نقشه هوکر و گوندورف باید از تمامی استعدادهای خود و کمی اعتماد به نفس استفاده کنند

«دایردر» (مک الهون)، مغز متفکر ایرلندی، گروهی متخصص را گرد هم می آورد تا کیف مرموزی را از چنگ بزه کاران به درآورند. آنان، نه هویت واقعی کسی که آنان را استخدام کرده می دانند و نه از هویت واقعی طمعه های شان با خبر هستند.

تبهکاری به نام «کوآلن» (لیتگو) و هم دستانش، هواپیمایی حامل میلیون ها دلار اسکناس را می ربایند و محموله ی گرانبها را به هواپیمای دیگری منتقل می کنند. اما هواپیمای دوم آسیب می بیند و با چمدان های حامل اسکناس ها در کوهستان راکی سقوط می کند. «گیب واکر» (استالون) و دوستش، «هال تاکر» (روکر) از گروه نجات کوهنوردان پیام کمک تبهکاران را دریافت می کنند و به کمکشان می شتابند اما تبهکاران آن دو را گروگان می گیرند تا چمدان ها را به دست بیاورند…

«هری دالتن» (برازنان)، زمین شناس متخصص آتش فشان ها، برای تحقیق به شهری نزدیک قله ی آتش فشان اینک خاموش دانته می رود و از نشانه هایی در می یابد که آتش فشان هنوز فعال است. شهردار شهر که مادری مجرد به نام «ریچل واندو» (همیلتن) است، حرف او را می پذیرد، اما دیگر مسئولان به دلیل توریستی بودن منطقه، حاضر نمی شوند مردم را به فرار از شهر وادارند.

پس از آنکه معشوقه او با یک نوجوان فرار میکند ، عکس العمل وال استریت زندگی او را در کانون توجهات می بیند و علاقه یک خبرنگار را به خود جلب می کند.