تاریخچه تخیلی سفر دو انقلابی افسانهای به دور از خانه قبل از آنکه در دهه 1920 برای کشورشان شروع به مبارزه کنند.
ان که پسر یک مامور آتش نشانی بوده و پدرش ۳۰ سال پیش در یک حریق کشته شده موفق می شود بطور اتفاقی روی فرکانس یک رادیوی کهنه صدای پدر خود را بشنود. در واقع یک پدیده جوی که در یک روز بخصوص هم در سال ۱۹۶۹ و هم سی سال بعد در همان روز خاص رخ داده است، این امکان را از نظر علمی فراهم آورده که دو انسان در دو زمان متفاوت با هم تماس برقرار کنند.
اسکات از زمان فوت پدرش که آتش نشان بود، دچار غم و اندوه فراوانی شد. او روز های خود را به بطالت سپری کرده، ماریجوانا مصرف می کند و آرزو دارد که خالکوب شود تا این که زندگی، او را مجبور می کند که با غم و اندوه خود کنار آمده و اولین قدم هایش را در راستای یک زندگی بهتر بردارد.
تعدادی از نفرات گارد ملی امریکا را که در جنگ ویتنام از جنگیدن امتناع کرده بودند، بعنوان رزمایش به سرزمین های باتلاقی می برند و یکایک آنها به دست افرادی مسلح کشته می شوند…
«اليوت وون» (پاکستن)، ميلياردي علاقه مند به کوه نوردي، «آني گارت» (تاني) را به خدمت مي گيرد تا هم راه هم قله ي «کي 2» در هيمالايا را فتح کنند. در ميانه ي صعود با تغييرات آب و هوايي، «آني» و «اليوت» و گروه شان غافل گير و در غاري اسير مي شوند. «پيتر» (اودانل)، برادر «آني» که در همان منطقه عکس برداري مي کرده، از ماجرا آگاه مي شود و به سرعت گروهي را براي نجات آنان گرد مي آورد...
جیمی نوترون نابغه به همراه دوستانش باید پدر و مادر خود را که به دست بیگانگان ربوده شدهاند، نجات دهند…