جزیرهای در جنوب ژاپن. «سوسوکه» پسر بچهای پنج ساله است که همراه مادرش در خانهای کوچک بالای صخرهای مشرف به یک شهر کوچک بندری زندگی میکند. او با یک ماهی قرمز کوچولوی دختر به نام «پونیو» دوستی پیدا میکند که آرزو دارد انسان بشود.
یک زن گدا یک شاهزادهٔ جوان را نفرین و او را تبدیل به یک دیو زشت میکند، زن جادوگر به وی یک آینهٔ جادویی که او را از حوادث مطلع میکند و یک گل رز میدهد که تا بیستویکمین سال تولدش شکوفه میدهد، او باید تا آن هنگام عشق واقعی را حس کند تا نفرین را بشکند، وگرنه تا پایان عمر همان جانور زشت باقی خواهد ماند…
موش جوانی به نام بازیل برای خودش یکپا شرلوک هملز است. با دزدیده شدن اسباببازیساز شهر، دخترش به سراغ کارآگاه باسیل میرود تا پرده از اسرار این آدمربایی بردارد و…
سالی و کنراد دو بچهای هستند که زندگیشان یکنواخت شده ولی وقتی که یک گربهی سخنگو را میبینند زندگیشان از این رو به آن رو میشود…