در میانه جنگ ویتنام، کاپیتان ویلارد (مارتین شین) بر طبق فرمانی کاملاً سری از ستاد مشترک ارتش آمریکا به دنبال سرهنگ کورتز (مارلون براندو) متمرد که در جنگلهای سختگذر کامبوج پناه گرفته است میرود تا او را بکشد، اما... ...
سرگذشت گلادیاتوری که سزار در هنگام مرگش او را جانشین خود انتخاب می کند اما پسر سزار که طمع مقام پدر کرده، سعی می کند که گلادیاتور را راضی کند اما با راضی نشدن او، پسر سزار خانواده گلادیاتور را کشته و مزرعه و خانه او را به آتش می کشد و ...
در دیری که روی دریاچهای شناور است، پسربچهای زیر نظر راهب بودایی پیری آموزش میبیند. سالها میگذرد و پسر بچه، که حالا راهبی هفده ساله شده به دختر بیماری که مادرش او را به معبد آورده، دل میبازد و در پی دختر میرود. سالها بعد راهب که سی سال از عمرش گذشته، از چنگ قانون میگریزد و به معبد پناه میبرد؛ چون به خاطر دختر - که او را ترک کرده - مرتکب قتل شده است. اما پلیس او را دستگیر میکند. چند سالی دیگر نیز میگذرد و همان راهب، حالا چهل و خردهای ساله، به دیر باز میگردد...
در مورد اشتباه روابط بین دو جوان گاوچران است که در جوانی رخ می دهد و به ماجرای زندگی آنها در طی سالها پس از به هم زدن رابطه دوستیشان می پردازد…
چین، قرن سوم قبل از میلاد. یک «مرد» (لی)، پس از کشتن سه تن از دشمنان امپراتور - «آسمان» (ین)، «شمشیر شکسته» (چیو- وای) و «برف پرنده» (مان- یوک) - به حضور امپراتور چین (مینگ) شرف یاب میشود. اما امپراتور گزارش «مرد» را باور نمیکند و میگوید هدف اصلی او کشتن امپراتور است...