این فیلم داستان شاهزادهای به نام جودا بنهور- است که ناجوانمردانه به جرم سوءقصد به جان فرستاده سزار، توسط دوست رومیاش دستگیر و به بردگی و بندگی فرستاده میشود و دیگر اعضای خانوادهاش هم به سیاهچال فرستاده میشوند. او پس از عبور از ماجراهای بسیار به موطن خویش بازمیگردد تا انتقام گیرد و خواهر و مادرش را رهایی بخشد…
عکاس مد سی و هفت ساله ای به نام «رافی» (تورمن) که تازه از شوهرش جدا شده مرتب در جلسات روان درمانی «دکتر لیزا متسگر» (استریپ) شرکت می کند. او با مرد جوان بیست و سه ساله ای به نام «دیوید» (گرین برگ) آشنا می شود و با توصیه های «لیزا» رابطه ای صمیمانه با او برقرار می کند. اما بعد روشن می شود «لیزا» مادر «دیوید» است و از رابطه ی پسرش با «رافی» چندان رضایتی ندارد...