طی دهه ۱۹۵۰ میلادی، یک راننده کامیون به نام فرانک شیرن، بخشی از محموله خود را به گانگسترهای محلی می‌فروشد و از این طریق با رهبر خانواده مافیایی بوفالینو ارتباط برقرار می‌کند. در ادامه، او همکاری خود را با این باند تبهکار آغاز می‌کند و...

فیلم داستان پسربچه‌ای به نام مایکل را روایت می‌کند که چیزی در باره شغل پدرش نمی‌داند فقط می‌داند که پدرش برای آقای رونی کار می‌کند. آقای رونی وقتی پدر مایکل کودک یتیمی بوده او را پذیرفته و بزرگ کرده‌است. مایکل آن قدر درباره شغل پدرش کنجکاوی می‌کند که متوجه می‌شود آقای رونی یکی از سران مافیای آمریکاست و پدرش هم برای او دست به آدمکشی می‌زند. از طرفی پسر آقای رونی در یکی از شبها بدون اجازه پدرش و دیگر سران مافیا کسی را می‌کشد و

دو خاندان «مانتاگیو» و «کاپولت» با یک دیگر دشمنی دیرینه دارند، اما در این میان عشق دو جوان، «رومیو» (وایتینگ) از خانواده ی «مانتاگیو» و «جولیت» (هاسی) از خانواده ی «کاپولت»، اوضاع را پیچیده تر می کند و فرجامی خونین در پی دارد...

یک آفریقا آمریکایی که توسط دزدان تهدید به مرگ می شود تصمیم می گیرد برای نجات خود مهارت های سامورایی ها را یاد بگیرد تا نجات پیدا کند …

سن فرانسیسکو. «بازرس هری کالاهان» (ایست وود) مأمور تحقیق پرونده ی مرگ ستاره ی راک، «جانی اسکریرز» (کری) می شود و خیلی زود فهرستی به دست می آید که شامل اسامی عده ای از دست اندرکاران مشهور رسانه های همگانی است که قرار است به قتل برسند.

«مایکل فلگیت»، جوان انگلیسی مقیم منهتن، یک شرکت موفق حراج اشیای هنری کم یاب و با ارزش را می گرداند. وقتی «مایکل» با «جینا» آشنا می شود، بلافاصله از او خوشش می آید و سه ماه بعد از او تقاضای ازدواج می کند. اما «جینا» می گوید که به خاطر خانواده اش، «مایکل» هرگز نباید ازدواج با او را به ذهن خود خطور دهد. کمی بعد «مایکل» به مشکل خانواده ی «جینا» پی می برد: «فرانک»، پدر «جینا»، یک سردسته ی مافیایی است...