اسکات از زمان فوت پدرش که آتش نشان بود، دچار غم و اندوه فراوانی شد. او روز های خود را به بطالت سپری کرده، ماریجوانا مصرف می کند و آرزو دارد که خالکوب شود تا این که زندگی، او را مجبور می کند که با غم و اندوه خود کنار آمده و اولین قدم هایش را در راستای یک زندگی بهتر بردارد.