ولادیسلاو (برودی) که یک نوازنده متبحر پیانو است ، مشغول یک اجرای رادیوئی است که انفجار یکی از بمب های آلمان نازی استودیوی رادیو ورشو را به هم می ریزد. ورشو تحت حمله نازی ها قرار گرفته و خانواده ثروتمند ولادیسلاو از جمله پدر ، مادر ، برادرش هنریک و خواهرانش بعد از اشغال این شهر ناچار به ترک آپارتمان مجهزشان هستند. رفتارهای خصمانه ای که با یهودیان می شود این خانواده را نیز می آزارد اما هنوز هیچ کس هدف واقعی این برنامه را نمی داند ، تا اینکه نازی ها یهودیان را سوار یک واگن باری می کنند تا به جایی نامعلوم ببرند. یکی از آشنایان خانواده در پلیس یهودی او را بیرون می کشد و با کمک دوست دیگری در آپارتمانی پنهان می شود. مدتی بعد ورشو غرق گرسنگی ، نکبت و بیماری می شود و ولادیسلاو با مو و ریشی بلند مدام تغییر مکان می دهد تا کسی او را پیدا نکند ، اما سروانی آلمانی ولادیسلاو را در خانه ای متروکه پیدا می کند و ...

کوین کاستنر در نقش یک سرباز آمریکایی بعد از شرکت در جنگ و نشان دادن شجاعت خود جایی را برای سکونت دور از مردم انتخاب می‌کند، به مرور زمان با سرخ‌پوست‌ها ارتباط برقرار می‌کند و عامل این ارتباط هم زنی سفیدپوست است که چند سرخ ‌پوست خشن در زمان کودکی پدر و مادرش را به قتل رساندند و حال وضعیت روانی مناسبی ندارد.

وقتی گروهی از افسران پلیس سه مرد متهم به قتل کشاورز بومی را دستگیر میکنند. میان آنها اختلاف بروز میکند، آیامجرمین را به قانون بسپارند.یا بدون محاکمه به قتل برسانند.

دو سرباز انگلیسی در هند تصمیم می گیرند از ارتش استعفا داده و به سرزمینی بروند که بعد از اسکندر هیچ سفید پوستی در آنجا پا نگذاشته است...

وقایع در طول یک شب آسیب‌زا در پاریس به ترتیب زمانی معکوس رخ می دهد ، زیرا الکس زیبا به طرز وحشیانه‌ای مورد تجاوز و ضرب و شتم غریبه‌ای در زیرگذر قرار می‌گیرد. دوست پسر و عاشق سابق او با استخدام دو مجرم ، امور را به دست خودشان می‌گیرند تا به آنها در یافتن تجاوزگر کمک کنند تا بتوانند انتقام دقیق خود را بگیرند. یک بررسی همزمان زیبا و وحشتناک از ماهیت مخرب علت و معلول و اینکه چگونه زمان همه چیز را از بین می‌برد.