آوريل سال ۱۸۶۱، عمارت عظيم تارا در آتلانتا. « اسكارت اوهارا » ( لى ) در مى‏يابد كه مرد رؤيايى‏اش، « اشلى ويلكس » ( هوارد ) به او علاقه‏ اى ندارد و در صدد است با « ملانى هميلتن » ( د هاويلند ) ازدواج كند. اما از طرف ديگر « رت باتلر » ( گيبل ) عضو بدنام يك خانواده‏ ى ثروتمند ساكن چارلستن دل‏باخته‏ ى « اسكارلت » سرزنده مى‏‌شود و در او ويژگى‏‌هايى شبيه به خود پيدا مى‏‌كند.

در پى حمله‏ ى «گاریبالدى» به سیسیل، شاهزاده‏ ى سالینا، «دون فابریتسیو» (لنکستر)، می ‏پذیرد که برادرزاده‏ ى محبوبش «تانکردى» (دلون) به ارتش «گاریبالدى» بپیوندد. در سفر هر ساله‏ ى شاهزاده و خانواده‏اش به ییلاق، «تانکردى» هم به آنان می‏پیوندد و دل به «آنجلیکا» (کاردیناله)، دختر «دون کالوگرو» (استوپا) می‏بندد…

در آینده‌ای نه چندان دور، یک گروه از خبرنگاران جنگی تلاش می‌کنند در حین گزارش حقیقت، زنده بمانند در حالی که ایالات متحده در آستانه‌ی جنگ داخلی قرار دارد.

داستان فیلم مربوط به یکی از افسانه‌های قدیمی چین است. افسانه‌ای که به روایت پیمان برادری بین سه دوست اشاره می‌کند که با کمک یک دیگر به مقام بالایی می‌رسند و کشور را از هجوم بیگانگان نجات می‌دهند. این افسانه موضوع بسیاری از فیلم‌ها بوده است و در ایران هم بیشتر با سری انیمیشن‌های افسانه‌ی سه برادر شناخته شده است.

پس از اینکه کالسکه‌اش مورد کمین قرار می‌گیرد، یک زن وظیفه در بند نگهداشتن یک یاغی خطرناک را عهده‌دار می‌شود و باید در روزی که دسته راهزنان تلاش می‌کنند او را آزاد کنند، جان سالم به در ببرد.