داستان فیلم درباره دو تردست در سال‌های نخست قرن بیستم است. آلفرد بوردن (کریستین بل) و روپرت انجی‌یر (هیو جکمن) دو دوست که در جوانی کار شعبده‌بازی را با هم آغاز کرده‌اند با مرگ همسر روپرت در یکی از شعبده‌بازی‌ها به دشمنانی سخت بدل می‌شود. سال‌ها می‌گذرد آن‌ها تبدیل به شعبده‌بازانی نامی می‌شوند که در کنار تلاش برای بهتر شدن در کارشان، سعی می‌کنند از اسرار کار دیگری آگاه شوند و انتقام گذشته‌ها بگیرند. پای دانشمندانی همچون تسلا نیز به این رقابت باز می‌شود با اختراعاتی میان علم و جادو…

در طول آغاز سال‌های رکود بزرگ، زندگی در دریای مدیترانه و سواحل اطراف آن بسیار دشوار شده بود. غارت و تاخت و تاز دزدان هوایی بسیار زیاد شده، بنابراین به وجود محافظان ماهر نیاز است. یک از بهترین محافظان یک خوک بنام «پورکو روسو» است که زمانی انسان و یک خلبان درجه یک در زمان جنگ جهانی اول بوده است او حالا به کسانی که دچار تنگدستی شده‌اند بدون هیچ گونه چشمداشتی کمک می‌کند...

«لیلو» دختری تنها و اهل هاوایی است که یک سگ کوچک زشت را برای نگهداری قبول می‌کند و او را «استیچ» می‌نامد…

» اسمایلر گروگان « ( دورانته) با ماشین از بالاى صخره‏اى سقوط می كند و سرنشینان چهار اتومبیل شاهد این تصادف‏اند. » اسمایلر « پیش از مرگ به آنان می گوید كه 350 هزار دلار از پول‏هاى مسروقه ‏اش را زیر « W بزرگ « پارك ایالتى ساحل سانتا رزیتا پنهان كرده است. حالا چهار اتومبیل به طور جداگانه به طرف سانتا رزیتا به راه می افتند...

داستان مردی ثروتمند و بلند پرواز به نام چارلز بیشان ویلند را روایت میکند که بودجه ی زیادی را برای سفر به قطب جنوب جهت پیداکردن منبع حرارت هایی که به اطراف پخش می شود را پیداکند. او در آنجا با مردی به نام الکسا وودز آشنا می شود و متوجه می شوند که بیگانگانی که به شکارچی معروف اند، در انجا مستقر شده اند و به آدم خواری می پردازند. اکنون چارلز بیشاب قصد دارد این موضوع را به همه گزارش دهد و سایر افراد را از وجود بیگانگان بر روی زمین اگاه سازد ولی …

سالی و کنراد دو بچه‌ای هستند که زندگی‌شان یکنواخت شده ولی وقتی که یک گربه‌ی سخنگو را می‌بینند زندگی‌شان از این رو به آن رو می‌شود…