داستان فیلم درباره دو تردست در سالهای نخست قرن بیستم است. آلفرد بوردن (کریستین بل) و روپرت انجییر (هیو جکمن) دو دوست که در جوانی کار شعبدهبازی را با هم آغاز کردهاند با مرگ همسر روپرت در یکی از شعبدهبازیها به دشمنانی سخت بدل میشود. سالها میگذرد آنها تبدیل به شعبدهبازانی نامی میشوند که در کنار تلاش برای بهتر شدن در کارشان، سعی میکنند از اسرار کار دیگری آگاه شوند و انتقام گذشتهها بگیرند. پای دانشمندانی همچون تسلا نیز به این رقابت باز میشود با اختراعاتی میان علم و جادو…
راجر تورنهیل (گرانت) مدیر تبلیغاتی موفق اما خودخواه، روزی با مأموری مخفی بهنام «جرج کاپلان» اشتباه گرفته میشود. اشتباهی که منجر به کشانده شدنش به دنیائی از مخاطرات و دسیسه ها شده و او را وا میدارد برای حفظ جان خود ـ در حالی که به پلیس هم نمیتواند متوسل شود ـ تمام کشور را زیر پا بگذارد. در طول این مسیر رهآورد او عشقی تازه به زنی به نام «ایوکندال» (سینت) است.
فیلم بر اساس کتابی از آندرو نیدرمن ساخته شده است. کوین لومکس ( با بازی کیانو ریوز ) یک وکیل مدافع جوان، بی باک و شکست ناپذیر ساکن شهری کوچک در فلوریدا است. او توسط قدرتمندترین شرکت حقوقی دنیا در نیویورک استخدام می شود و با وجود مخالفت مادرش که نیویورک را شهری پر از فساد می داند پیشنهاد کار را پذیرفته و بهمراه همسرش به نیویورک می رود. اما بزودی همسرش شروع به دلتنگی می کند و اسرار دارد که برگردند اما کوین در شغل جدیدش غرق شده و توجه کمتری به همسرش دارد. همسرش پس از مدتی اشباحی اهریمنی را در اطراف خود می بیند و رفته رفته دچار جنون می شود. او روزی ادعا می کند که رئیس کوین، جان میلتون ( با بازی آل پاچینو ) به او تجاوز کرده است اما در همان روز میلتون بهمراه کوین در دادگاه بوده است.....
پاتريک بتمن يک جوان 26 ساله خوش قيافه، با هوش اما روانی و عاشق آدمکشی است. دلايل وی برای قتل عبارتند از حسادت بی پايان، عقده های روحی و مادی، تنفر و يا هيچ دليلی مگر جنون کامل. جنون او در طول اين فيلم افزايش می يابد و دست کم 20 نفر را بقتل می رساند از جمله همکاران، دوستانش و هر کسی ديگری که سر راه او قرار بگيرد يا اينکه مورد حسادت يا غضب او قرار بگيرد. تنها فردی که بنظر می رسد با او همدردی می کند منشی او جين است. در اکثر اوقات پاتريک نمی تواند بگويد که اين اتفاقات واقعی اند يا بخشی از يک لذت روانی هستند...
ارک هیه – بونگ (هیه – بونگ) در کناره ی رودخانه ی هان درسئول اغذیه فروشی کوچکی را اداره می کند و با دو پسر، یک دختر و نوه اش زندگی می کند. یک روز هیولایی از اعماق رودخانه بیرون می آید و نوه ی خانواده را می رباید. همه ی اعضای خانواده بر آشفته و درمانده هستند ولی هنگامی که می فهمند نوه زنده است در پی نجات او بر می آیند…
تریلری پیچیده که بیش از آن که اثر کارگردانش باشد، متعلق به فیلمنامه نویس آن، جو استرهاز است. کلیدی ترین فیلم دهه 1990 سینمای امریکا از نظر پرداختن به جنسیت که موفق می شود با ارائه تصویری غیرمتعارف از زن(قاتلی روشنفکر!) به کلی تصورات تماشاگر را از روابط میان زن ومرد ازهر حیث دگرگون کند. استون مناسب ترین انتخاب برای ایفای نقش این «ومپ» عجیب وغریب، و داگلاس در نقش قربانی او فوق العاده است. ـ داستان: سن فرانسیسکو. «کارآگاه نیک کوران» (داگلاس) دلباخته ی «کاترین ترامل» (استون)، مظنون اصلی پرونده ی قتل ستاره ی بازنشسته ی راک «جانی» می شود. «کاترین» زنی میلیونر است و رمانی نوشته که درآن جنایتی مشابه قتل «جانی» به دقت توصیف شده است...