وقتی رجی توسط صاحب پست‌‌فطرتش، داگ، در خیابان‌های فقیرنشین شهر رها می‌شود، رجی مطمئن است که صاحب محبوبش هرگز به‌عمد او را رها نمی‌کند. اما هنگامی که رجی با باگ، یک سگ ولگرد، زبون‌باز و بددهن آشنا می‌شود که از آزادی خود لذت می‌برد و معتقد است صاحب‌ها فقط برای بازنده‌هاست، رجی در نهایت متوجه می‌شود که در یک رابطه سمی قرار داشته و شروع به درک داگ می‌کند که چه‌قدر سنگدل و حقیر است.

پس از یک شب وحشی در شهر ، یک خلبان هواپیمایی هوایی بریتانیا مورد حمله اراذل و اوباش قرار می گیرد و وقتی در بیمارستان بیدار می شود متوجه می شود که تحت مراقبت یک پزشک زیبا ، ایمی وونگ قرار دارد. او عاشق او می شود ، اما ایمی به شدت به او اطلاع می دهد که ، طبق رسم باستان شرق آسیا ، او با مردی که نامزدش نیست ، هرگز نمیتواند ملاقات کند.