پوپلکا، یک دختر جوان کاردان و مستقل، در خانه نامادری خود خدمتکار است و با نزدیکترین دوست خود جغد درد و دل میکند. وقتی او با سه بلوط جادویی روبرو میشود، به ازای هر یک از آنها یک آرزو برآورده میشود.
رابطهای پیچیده بین مالفیسنت و آرورا که با ظهور تهدیدی جادویی به سرزمین مورها گسترده میشود
بچه گربهای سر راهی توسط مرکز نگهداری کودکان بیسرپرست شهر سنت ریکاردو پیدا شده و بزرگ میشود. این بچهگربه در این مرکز با یک تخممرغ به نام هامتی الکساندر دامتی آشنا میشود و با یکدیگر پیمان برادری میبندند. از همان کودکی آن دو در جستجوی لوبیای سحرآمیز بودند و برای بهدست آوردن آن دست به هر کاری از جمله سرقتهای کوچک و سر انجام بزهکاری میزدند.
در یک جزیره اسرارآمیز و گرمسیر، گروهی از حیوانات غیر متناجنس با ما، محیط و مردم زندگی میکنند که ناگهان نوزاد دایناسور منجمدی از زمان ماقبل تاریخ پیدا میکنند و ...