فیلم داستان پسربچه‌ای به نام مایکل را روایت می‌کند که چیزی در باره شغل پدرش نمی‌داند فقط می‌داند که پدرش برای آقای رونی کار می‌کند. آقای رونی وقتی پدر مایکل کودک یتیمی بوده او را پذیرفته و بزرگ کرده‌است. مایکل آن قدر درباره شغل پدرش کنجکاوی می‌کند که متوجه می‌شود آقای رونی یکی از سران مافیای آمریکاست و پدرش هم برای او دست به آدمکشی می‌زند. از طرفی پسر آقای رونی در یکی از شبها بدون اجازه پدرش و دیگر سران مافیا کسی را می‌کشد و

یک آفریقا آمریکایی که توسط دزدان تهدید به مرگ می شود تصمیم می گیرد برای نجات خود مهارت های سامورایی ها را یاد بگیرد تا نجات پیدا کند …

درباره ي مردي مشرف به مرگ که به زمين و زمان مي زند تا فردي را که زهرخورش کرده، بيايد داستان: «چوکليوس» (استتهام) يکي از زبردست ترين آدم کش هاي محافل مافيايي با پيامي تلفني از موقعيت متزلزلي که در آن گرفتار آمده، باخبر مي شود: زهري کشنده به بدنش تزريق شده که اگر نبضش از حد معيني پايين تر بزند، قلبش براي هميشه از تپش خواهد ايستاد...

دندان پزشکی امریکایی به نام «نیک» (پری) زندگی چندان روبه راهی با همسر فرانسوی - کانادایی خود، «سوفی» (آرکت) ندارد. تا این که آدم کشی مافیایی به نام «جیمی» (ویلیس) به همسایگی آنان نقل مکان می کند...