مراسم ازدواج نیتا با حادثه عجیبی بر اثر سقوط سنگ انجام نمی‌گیرد. نیتا که پریشان شده نزد جادوگر قبیله می‌رود تا علت حادثه را دریابد. جادوگر به او می‌گوید که چون او در کودکی از کینای خرس طلسمی را گرفته‌است، او نمی‌تواند با کس دیگری ازدواج کند مگر اینکه ظرف مدت ۳ روز آن طلسم را به اتفاق کینای در بالای آبشار کوکانی بسوزاند. نیتا موفق می‌شود کینای را پیدا کند اما آنان برای رسیدن به بالای آبشار و سوزاندن طلسم راهی سخت در پیش دارند…

یک راکون به نام آرجی قصد دارد تمام ذخیره‌ی زمستانی دوستش که یک خرس است را بدزدد. اما حین این کار خرس از خواب بیدار می‌شود و آرجی که هول شده است باعث می‌شود که همه‌ی غذاها از غار که بالای کوه است سقوط کند و نابود شود. خرس او را تهدید می‌کند که اگر تا کامل شدن ماه غذاهایم را برنگرداندی تو را می‌خورم. آرجی حیران از غار خارج می‌شود و ناگهان گروهی از جانوران را می‌بیند و تصمیم می‌گیرد با تحریک آن‌ها که غذای انسان‌ها بسیار خوب است و… آن‌ها را وادار به جمع کردن غذا کند تا ناگهان شبانه فرار کند…

آرتور گرفتار شرایط سختی شده است. پدر و مادرش برای پیدا کردن کار او را تنها گذاشته‌اند و پدربزرگش نیز چندین سال است که گم شده. آرتور همراه با مادربزرگش در خانه‌ای قدیمی زندگی می‌کنند که قرار است تا چند روز آینده به تلی از خاک تبدیل شود مگر اینکه پدربزرگ آرتور پیدا شود و بدهی‌های خانواده را صاف کند…

بوگ با یک گوزن به نام الیوت آشنا می‌شود و همین گوزن زندگی متمدن او را به هم می‌ریزد. طوری که محیط‌بان مجبور می‌شود هر دوی آن‌ها را به جنگل بازگرداند و آنها در تلاشی کورکورانه هستند تا از این جنگل فرار کرده و به شهر بازگردند. در این میان یک شکارچی به دنبال آن‌هاست که با نقشه هوشمندانه و کمک تمامی حیوانات جنگل پا به فرار می‌گذارد. حالا دیگر روزهای سخت سپری شده است و آن‌ها به جنگل عادت کرده‌اند و تصمیم می‌گیرند در جنگل بمانند.

جوجه ای است با موجودات فضایی برخورد می‌کند ولی چون مدرکی برای اثبات حرف خود ندارد تحقیر شده و مورد تمسخر اهالی شهر قرار می‌گیرد. سرانجام موقعیتی پیش می‌آید که قهرمان کوچولو درستی ادعاهای خودش را اثبات کند. موجودات فضایی واقعا در خیال حمله به زمین هستند و باید سیاره را نجات داد…