کِی کورونو هنگام مبارزه با هیولاها و نجات دادن هم تیمی خود ریکا، به سختی مجروح می‌شود و پس از کشتن رهبر هیولاها قبل از بازگشت به اتاق گانتز می‌میرد. ریکا همراه با هم‌تیمی‌های بازمانده به پایگاه خود دورنوردی می‌کنند. در همین هنگام، ماسارو کاتو در ایستگاه مترو، هنگام دفاع دربرابر فردی چاقوکش جان می‌دهد و به اتاق گانتز منتقل می‌شود. به جز کاتو، افراد دیگری به نام‌های سوزوکی یوشیکازو، جوئیچیرو نیشی، یک مرد میانسال، یک نوجوان و یک مرد ناشناس و عصبانی در اتاق حضور داشتند. سوزوکی توضیح می‌دهد که همه آن‌ها هم مانند کاتو مرده‌اند و بعد در اتاق بیدار شده‌اند، و برای زنده ماندن و بازگشت به زندگی عادی خود باید با هیولاها و موجودات خطرناک مبارزه کنند. سپس گانتز آنها را به نقطه‌ای از اوساکا منتقل می‌کند تا مبارزه خود را شروع کنند…

ری می‌کوشد تا اختراع عظیمی که توسط پدربزرگ او انجام شده، به نام گوی بخار، در اختیار بنیاد اهریمی اوهارا قرار نگیرد اما…

بوگ با یک گوزن به نام الیوت آشنا می‌شود و همین گوزن زندگی متمدن او را به هم می‌ریزد. طوری که محیط‌بان مجبور می‌شود هر دوی آن‌ها را به جنگل بازگرداند و آنها در تلاشی کورکورانه هستند تا از این جنگل فرار کرده و به شهر بازگردند. در این میان یک شکارچی به دنبال آن‌هاست که با نقشه هوشمندانه و کمک تمامی حیوانات جنگل پا به فرار می‌گذارد. حالا دیگر روزهای سخت سپری شده است و آن‌ها به جنگل عادت کرده‌اند و تصمیم می‌گیرند در جنگل بمانند.

سه سنجاب به نام‌های تئودور، آلوین و سایمون است که استعداد فراوانی در موسیقی دارند و به طور اشتباهی وارد جامعه انسان‌ها شده‌اند. این سنجاب‌های آوازه‌خوان و بامزده با ورودشان به زندگی دیو که یک آهنگ‌ساز معمولی هست باعث تغییر مسیر زندگی او می‌شوند و…