بهار پراگ، سال 1968. زندگی «توماس» (دی لوییس)، جراح برجسته ای که علاقه ی خاصی به زنان دارد، پس از ورود تانک های روسی به پراگ و سقوط حکومت آزاد، دچار تغییرات بزرگی می شود.

ریچل یک دانشجوی جرم‌شناسی است که امیدوار است به موقعیت دستیار معلمی پروفسور رابرت استارکمن دست یابد. او مطمئن است که این موقعیت راه را برای حرفه FBI هموار می‌کند و حاضر است برای به دست آوردن آن هر کاری انجام دهد از جمله کشتن همکلاسی‌هایش. روانپزشک مدرسه، دکتر دانیلز، متوجه می‌شود که ریچل دیوانه است اما ریچل در بازی خطرناک مرگ و جعل هویت مهارت دارد.