کلانتر شهری کوچک و مرزی پسر مالک بزرگی را به جرم قتل بازداشت می کند، او مجبور است تا رسیدن سواره نظام متهم را در کلانتری شهر زندانی کند اما برادر و افراد مالک قصد دارند متهم را فراری دهند و به این منظور به شهر می آیند...
تومستون آریزونا، سال 1879. «وایات ارپ» (راسل) که به تازگی کار کلانتری داج سیتی را رها کرده، همراه با همسرش، برادرانش، و همسران برادرانش، وارد شهر می شود. «وایات» تصمیم دارد اسلحه را کنار بگذارد و زندگی آرامی را شروع کند، ولی با مزاحمت های کابوی ها و ورود «داک هالیدی» (کیلمر) ـ دوست قدیم «وایات» ـ به شهر، کار به جدال در اوکی کورال می کشد.
یک هفت تیر کش که از کار خود خسته شده سعی دارد بهمراه یک خانواده مزرعه نشین به زندگی خود آرامش ببخشد ولی یک دامدار زورگو او را مجبور میکند تا او دوباره از هفت تیر خود استفاده کند...
هفتیرکش بدنام "جیمی رینگو" به شهری وارد می شود تا عشق واقعی اش را که نمی خواهد او را ببیند، پیدا کند. او به دنبال دردسر نیست اما دردسر او را همیشه پیدا می کند و...
سال 1901. «جان برنارد بوکس» (وین)، معروف به «تیرانداز»، وارد شهر کارسن سیتی ایالت نوادا می شود و به سراغ دوست قدیمی اش «دکتر هاستتلر» (استوارت) می رود. اما دکتر خبر خوبی برای او ندارد و می گوید که «بوکس» به سرطان مبتلاست و چند هفته ی دیگر بیش تر زنده نمی ماند...
پسر ثروتمند مادر ، وید کینگزلی جونیور ، یک شرقی ، سعی می کند با بازگشت به غرب ، قدم های پدر قاتل خود را دنبال کند تا با اسلیم موزلی جونیور ، پسر شریک سابق پدرش ، همکاری کند. وید با غلبه بر عدم تمایل اولیه اسلیم در پذیرش وی با استفاده از ثروت خود برای خرید یک گاو جوایز و ماشین جدید برای کمک به اسلیم در کار خود به عنوان پیشکسوت در مزرعه خانواده کینگزلی ، که در حال حاضر تحت محاصره یک باند شرور به نام "مهاجمان نقابدار" قرار دارد. وید سخاوتمندانه سعی می کند با 15000 دلار پول خودش وام مرتع را بازپرداخت کند ، اما متأسفانه هیچکدام "عفو کننده" نمی دانند که بانکدار محترم دن هالیس ، فرزند قاتل پدرانشان ، رهبر این باند است.
عده ای مکزیکی در اعتراض به دزدی قانونی زمین های خود توسط تاجران به دادگاه شهر مرزی سینولا حمله می کنند. «جوکید» (ایست وود) نمی گذارد قاضی را بربایند، ولی از دستگیری رهبر مکزیکی ها، «لوییس چاما» (ساکسن) هم سرباز می زند. زمینداری به نام «فرانک هارلن» (دووال) نیز به او پیشنهاد دستگیری «چاما» را می دهد…
وقتی سرخپوستان یک قلعه نظامی را در سال 1876 محاصره می کنند، ساکنان قلعه تلاش می کنند با گذشته یکدیگر و تفاوتهایشان کنار بیایند و...