داستان یک کتابفروش ایتالیایی یهودی تبار<<گوییدو اوریفیس»( Roberto Benigni ) شیفته ی یک معلم مدرسه به نام «دورا» (Nicoletta Braschi) می‌شود و با استفاده از طنز و شوخی سرانجام به هدفش می‌رسد و با او ازدواج می‌کند. که گوییدو در دنیای افسانه ای خود زندگی می کند. اما تخیل خلاق او زمانی که او و تمام خانواده اش در جریان هولوکاست به اردوگاه کار اجباری تبعید می شوند با چالشی تلخ روبرو می شود. او بدون هیچ مقدمه ای به پسر کوچکش توضیح می دهد که همه چیز فقط یک بازی است. ترجمه از : ( yavar.love )

آملی یک دختر جوان تنهاست. نه فقیر است نه ثروتمند نه زشت است نه زیباست، معمولی است. با یک خانهٔ معمولی و یک شغل معمولی یعنی کار در یک کافه. زندگی اش آرام و کسالت بار از کنارش می‌گذرد با این حال او خوشحال و مسرور است. هر چه باید تجربه کرده ولی لذتی نبرده. آملی همچنان طالب تنهایی است او خود را با سوالات احمقانه سرگرم می‌کند تا اینکه اتفاقی رخ می‌دهد که زندگی آملی را دچار دگرگونی می‌کند...

در سال 1899 در پاریس شاعر فقیر و جوان اسکاتلندی به اسم «کریستین» (اوان مک گرگور) زندگی می کند. او پس از مدتی به یک کلوب پنهانی به اسم «مولن روژ» در محله بدنام «مونت مارتی» که فعالیتهای زیر زمینی در زمینه هایی چون مواد مخدر دارند می پیوندد. او ناگهان خودش را گرفتار یک رابطه عاشقانه حزن انگیز و آتشین با گرانترین ستاره گروه (نیکول کیدمن) که مشهورترین فاحشه شهر نیز می باشد می بیند...

«سندی» و «دنی» در تعطیلات تابستانی عاشق یکدیگر می شوند، و بعد از آن در فصل مدارس می فهمند که هردو در یک دبیرستان هستند...