این فیلم شامل دو داستان متفاوت در مورد دو مامور پلیس عشق زده در هنگ کنگ می باشد، که به نوبت به تصویر کشیده می شوند...

جکی براون مهماندار هواپیمایی است که پول های یک فروشنده اسلحه را جابه جا می کند. وی در یکی از ماموریت های خود توسط دو نفر از مامورین پلیس دستگیر می شود. آنها از وی می خواهند که با آنها همکاری کرده و باعث دستگیری فروشنده اسلحه و در نتیجه آزادی خود شود. جکی می داند که درصورت لو دادن حتی نام رئیس خود، زنده نخواهد ماند. در این میان با مکس چری آشنا می شود که ضمانت وی را برای آزادی از زندان بعهده گرفته است. حال جکی باید نقشه ای برای رها شدن از دست مامورین پلیس و فروشنده اسلحه بیابد.

در خلال جنگ جهانی دوم خلبانی گمنام (رالف فاینز) دچار حادثه می‌شود و در شمال آفریقا سقوط می‌کند. او که به سبب زخم‌های هولناک و شوک روانی نام خود و گذشته اش را به یاد نمی آورد، با نام بیمار انگلیسی به نیروهای متفقین در ایتالیا تحویل داده می‌شود. در آنجا پرستاری به نام «هانا» (ژولیت بینوش) با اجازه سرپرست بیمارستان او را در صومعه ای در ایالت توسکانی بستری و از او مراقبت می‌کند...

دو برادر به نام های «هنک» (پاکستن) و «جیکوب میچل» (تورنتن) به هم راه یکی از دوستان شان به نام «لو» (بریسکو)، یک هواپیمای تک موتوره ی سقوط کرده را در میان درختان جنگلی پوشیده از برف پیدا می کنند. در این هواپیما جسد فاسد شده ی خلبان و یک چمدان پر از پول به میزان چهار میلیون دلار وجود دارد. آنان تصمیم می گیرند تا فصل بهار و آب شدن برف ها و پیدا شده هواپیما، پول ها را پنهان کنند...

» اسمایلر گروگان « ( دورانته) با ماشین از بالاى صخره‏اى سقوط می كند و سرنشینان چهار اتومبیل شاهد این تصادف‏اند. » اسمایلر « پیش از مرگ به آنان می گوید كه 350 هزار دلار از پول‏هاى مسروقه ‏اش را زیر « W بزرگ « پارك ایالتى ساحل سانتا رزیتا پنهان كرده است. حالا چهار اتومبیل به طور جداگانه به طرف سانتا رزیتا به راه می افتند...