«جووانا» روزهای شاد ازدواجش با «آنتونیو» را در اوایل جنگ جهانی دوم به یاد می‌آورد. این که «آنتونیو» برای نرفتن به جبهه جنگ خود را به دیوانگی زده، ولی با کشف حقه‌اش، دو راه بیشتر برایش باقی نمی‌ماند ...

جولین دندیو در مونتوبان در سال 1944 در یک جراح در بیمارستان محلی. او از فرماندهی ارتش آلمان به مونتوبان خبر می دهد که دوستش فرانکوئیس را به رانندگی همسر و دخترش در

در سال 1944،یک کلنل آلمانی قطاری را با گنجینه های فرانسوی پر کرده و به آلمان می فرستد.نیروهای مقاومت باید بدون صدمه زدن به محموله قطار را متوقف کنند...

«سن بوسول» برای گریختن از حکم زندان، به توکیو می‌رود تا با پدر ارتشی‌اش زندگی کند و در آنجا وارد دنیای زیرزمینی مسابقات «دریفت» می‌شود.