کلانتر شهری کوچک و مرزی پسر مالک بزرگی را به جرم قتل بازداشت می کند، او مجبور است تا رسیدن سواره نظام متهم را در کلانتری شهر زندانی کند اما برادر و افراد مالک قصد دارند متهم را فراری دهند و به این منظور به شهر می آیند...
پس از جنگ داخلی وایومینگ، شکارچیان مزدور با وجود کولاک و برف سعی دارند پناهگاهی بیابند، اما درگیر یک توطئه فریبکارانه می شوند که جان همه آنها را به خطر می اندازد. آیا آنها جان سالم به در خواهند برد؟
دلیجانى که از خطهاى در معرض خطر حمله ى سرخپوستان میگذرد ، مکان تقابل شخصیتهایى متضاد میشود و از جمله رابطه اى نجاتبخش را میان « رینگوکید » ( وین ) و « دالاس » ( ترور ) پاکدل به بار می آورد.
"جان راسل" مردی سفید پوستی است که از کودکی توسط سرخ پوستان بزرگ شده و تصمیم می گیرد همراه با سرخپوستان بماند. او متوجه می شود که خانه ای در شهر به ارث برده است. او به شهر می رود و تصمیم می گیرد خانه را با یک گله معاوضه کند و...
وقتی یک غریبه وارد شهری غربی می شود،اطلاع پیدا می کند گله داری که در جستجوی اوست به قتل رسیده.بعدها او متوجه می شود مردم شهر رفتار عجیبی داشته و با برخی از آنها به مشکل بر می خورد...
پس از اینکه کالسکهاش مورد کمین قرار میگیرد، یک زن وظیفه در بند نگهداشتن یک یاغی خطرناک را عهدهدار میشود و باید در روزی که دسته راهزنان تلاش میکنند او را آزاد کنند، جان سالم به در ببرد.